داریوش بهارلویی__ جهان امروز در گردابی از بحرانهای بههمپیوسته گرفتار شده است که ریشه در اشتباهات انسانی، سیاستهای نادرست و بیتوجهی به طبیعت و جامعه دارد. کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست.
تغییرات اقلیمی، فقر فزاینده، نابرابریهای اجتماعی، فروپاشی اکوسیستمها و تنشهای ژئوپلیتیکی نه بهصورت جداگانه بلکه در همآیندیای ویرانگر ظاهر میشوند که یکدیگر را تقویت کرده و هر جامعه و منطقهای را بهسوی فروپاشی سوق میدهند.
گرمایش زمین با افزایش دما و رویدادهای شدید آبوهوایی مانند سیل و خشکسالی، کشاورزی را فلج کرده و امنیت غذایی را تهدید میکند. این در حالی است که سیاستهای ناپایدار اقتصادی، مانند تخصیص ناعادلانه منابع یا تمرکز بر سود کوتاهمدت، شکاف طبقاتی را عمیقتر کرده و دسترسی میلیونها نفر به غذا، آب و سرپناه را مختل کرده است. برای نمونه در مناطقی مانند خاورمیانه یا آفریقای شرقی، خشکسالیهای ناشی از تغییرات اقلیمی با درگیریهای سیاسی و جنگ بر سر منابع ترکیب شده و مهاجرتهای اجباری و آوارگی میلیونها نفر را به دنبال داشته است. بیتوجهی به محیط زیست، مانند تخریب جنگلها یا آلودگی آبها نهتنها طبیعت را نابود کرده بلکه سلامت عمومی را به خطر انداخته و بیماریهای نوظهور را گسترش داده است. این بحرانها در انزوا عمل نمیکنند.
فقر، دسترسی به مراقبتهای بهداشتی را محدود میکند، در حالی که تخریب محیط زیست، معیشت مناطق وابسته به کشاورزی یا ماهیگیری را از بین میبرد و چرخهای از رنج و ناپایداری ایجاد میکند.
سیاستهای غلط مانند اولویت دادن به صنایع آلاینده یا نادیده گرفتن حقابههای زیستمحیطی، این چرخه را تشدید کرده و جوامع محلی را که کمترین نقش را در ایجاد این بحرانها داشتهاند، به خط مقدم آسیبها رانده است. نمونه بارز آن، خوزستان است که گرما، خشکسالی، گرد و غبار و مدیریت ناکارآمد منابع، زندگی را برای میلیونها نفر به کابوس بدل کرده است.
در سطح جهانی، نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی نیز به این همآیندی دامن میزنند. ثروتمندان منابع را احتکار میکنند در حالی که فقرا با پیامدهای تغییرات اقلیمی و بیثباتی سیاسی دستوپنجه نرم میکنند. این همافزایی بحرانها تصادفی نیست.
نتیجه دههها بیتوجهی به هشدارهای دانشمندان، فعالان محیط زیست، کترشناسان و دلسوزان است که بارها نسبت به عواقب بهرهبرداری بیرویه و سیاستهای ناعادلانه هشدار داده بودند. اما هنوز دیر نشده است.
برای گریز از این گرداب، نیاز به رویکردی یکپارچه و عادلانه داریم. اصلاح سیاستهای اقتصادی برای کاهش نابرابری، سرمایهگذاری در انرژیهای پاک و احیای اکوسیستمها، تقویت تابآوری جوامع محلی از طریق آموزش، توانمندسازی و همکاری بینالمللی برای مدیریت منابع مشترک، میتواند این چرخه را بشکند. سکوت در برابر این همآیندی به معنای پذیرش فاجعهای بزرگتر است. جهان نیازمند ارادهای جمعی برای تغییر است. تغییری که طبیعت، انسان و آینده را در اولویت قرار دهد. هر گام کوچک، از کاهش مصرف فردی تا فشار بر دولتها برای سیاستهای پایدار، میتواند زنجیره این بحرانها را تضعیف کند.
زمان آن است که بپذیریم خطاهای گذشته ما، کشور را به این نقطه از بحرانهای توام رسانده بهگونهای که تابآوری جمعی و حتی جغرافیایی ما به شدت کاهش یافته است. افزایش تعطیلات ناگهانی، شرایط دریاچه ارومیه و تالاب ها، افزایش جمعیت دارای فقر اقتصادی، روند رو به تزاید مهاجرت های اقلیمی و اجتماعی، کوچ نخبگان، کمبود انرژی، سختی و موانع تولید،نشست زمین و نابودی آبخوان ها، بی کاری، قاچاق سوخت و یا تداوم مشکلات فرهنگی در اجتماع و دامنه دار بودن تنش های مختلف، نشان میدهد که همافزایی بحرانها رخ داده و در نقطهای متأسفانه بردارها بههم رسیدهاند.
کار از توصیه و هشدار گذشته است. فقط با شجاعت پذیرش خطا و همبستگی و تغییر روندها امکان اصلاح وجود دارد. باید مسیری نو در بسیاری از عرصهها برای آینده سرزمین و پایداری کشورمان برویم.