محسن صنیعی _ این روزها، نگاه به هر تصویر در غزه، دل هر انسانی را ـ فارغ از کیش و آیین و رنگ و نژاد ـ در هم میشکند و به درد میآورد. گاهی چنان تصاویر غمبار است که نمیتوان بر آنان نظاره کرد. امروز، نفسهای غزه، نه از شوق زندگی، که از هولِ گرسنگی، از شکنجهی تشنگی، و از آتشِ خانمانسوزی که از آسمان و زمین میبارد، به شماره افتاده است. شمارش معکوس برای نابودی یک ملت. در پسِ سکوتِ سنگین، مرگبار و خیانتآمیزِ جهانیان، مردم غزه، دیگر در «مرحلهی مرگ تدریجی» هم نیستند؛ آنها در دلِ «مرگ جمعی» نفس میکشند، اگر به این جانکندن، بتوان نفس کشیدن گفت.
به یاد بیاورید غزه را؛ آن سرزمینِ باغهای زیتونِ ریشهدار در آغوش مدیترانه. سرزمینی که اگر جنگِ ویرانگر بر او تحمیل نمیشد، هرگز این نمیبود. غزه، زنده بود. دانشگاههایش، مراکز پویا و دانشپرور بودند. غزه، خانه بود، کاشانه بود، زندگی جاری در کوچهها و بازارهایش بود. اما امروز؟ امروز غزه به «تلّی از خاک» بدل شده است. خاکستری که بوی مرگ و نابودی میدهد و مردمی که در همان ویرانههای به نیمه پابرجا پناه بردهاند، نه در خانه، که در گورستانهای پیشساخته زندگی میکنند.
مردم غزه، هر روز در صفهایی میایستند که پایانش نامعلوم است، فقط برای چنگ انداختن به یک «وعده» غذا. وعدهای که شاید هرگز به کامشان شیرین نشود. چشمانشان را به آسمان دوختهاند، نه برای باران رحمت، که شاید لقمهای نان از آسمان فرو ریزد! فریاد گرسنگی کودکان، زنان و مردان غزه، فریادی است از اعماق جان، که گوش فلک را کر کرده. این فریاد، نعرهی گرسنگی یک ملت در قرن بیست و یکم است. قرنی که مدعی تمدن و انسانیت است.
اما جنایتکار، رحم نمیشناسد. حتی در آن نقطهی نحیف امید، آنجا که خیال میکنی شاید نانی به دست آید، «مرگ در کمین مینشیند». اسرائیل، با قساوتی مثالزدنی، ۴۲ آشپزخانهی مردمی را که برای زنده ماندن همنوعانشان نان میپختند، و ۵۷ مرکز توزیع کمکهای حیاتی را، هدف گلولههای خود قرار داده است. ۱۲۱ حمله به کاروانهای امدادی! رقمی که از هر گونه انسانستیزی فراتر میرود. نتیجه؟ کشتاری هولناک: هزاران فلسطینی بیگناه، تنها و تنها برای اینکه جرأت کردهاند در «صف نان» بایستند، قربانی حریصی صهیونیستها شدهاند. کشته شدن برای یک تکه نان! این را تاریخ با خون مینویسد.
تصویر انس الشریف، خبرنگار شجاع الجزیره، هنگام پخش تصاویر زنی که از شدت گرسنگی بر زمین افتاده بود، لحظهای است که تمامی ادعاهای تمدن غرب را به سخره میگیرد. او که خود از نزدیک شاهد این فجایع است، تاب نمیآورد، از حال میرود، و گزارش را با گریههایی که از اعماق وجودش فوران میکند، ادامه میدهد: «جوانان تاب این گرسنگی را ندارند، چه برسد به کودکان و سالمندان... جهان فقط تماشا میکند». این جمله، نه گزارش، که حکم اعدام اخلاقی جامعه جهانی است. جهان فقط تماشا میکند! آری، تماشا میکند و گاه، پشت درهای بسته، بر سر تقسیم غنائم نیز چانه میزند.
حتی آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد، ناچار به اعتراف شده است: «قادر به توضیحِ سطحِ بیتفاوتی و بیعملیِ جامعهی جهانی نیستم». این جمله، سند محکومیت خودِ سازمان ملل و قدرتهای حاکم بر آن است. ناتوانی در توضیح؟ نه! ناتوانی در اقدام، ناتوانی در اجرای عدالت، ناتوانی در شکستن سکوت مرگبار. سازمان ملل، تبدیل به گورستانی شده که صدای دادخواهی مظلومان در آن گم میشود.
غزه میسوزد، غزه گرسنه است، غزه میمیرد. و وجدان جهان، کجا خفته است؟ آیا زمان بیداری فرا نرسیده است؟ یا باید شاهد بود که این تل خاکستر، آخرین نشانه از مردمی باشد که جهان، آنها را به دست جلاد سپرد؟