حسین الحایی سحر_ چند سالی است که با هر بار بروز بحران در کشورـ چه خاموشیهای گسترده برق، چه موج سهمگین ریزگردها، بیآبی، خشکسالی، یا دیگر بحرانهای زیستمحیطی و زیرساختی ـ دولتها به جای ارائه راهکار علمی و عملی، دو واکنش تقریباً کلیشهای و یکسان از خود نشان میدهند: یا اعلام تعطیلی گسترده میکنند، یا مردم را به دعا و نیایش جمعی فرا میخوانند؛ گویی وظیفهی دولت نه برنامهریزی و اجرا، بلکه واسطهگری میان مردم و آسمان است.
تعطیلی مکرر شهرها بهخاطر بحران آلودگی هوا، گرد و غبار یا ناترازی برق، اگرچه شاید در نگاه اول اقدامی پیشگیرانه بهنظر برسد، اما در واقع، پردهای موقتی است بر روی فاجعهای ریشهدار و مزمن. این واکنشها، بیشتر به فرار از مسئولیت شبیه است تا مدیریت بحران. از طرفی، فراخواندن مردم به دعا در شرایطی که زیرساختهای کشور در حال فرسایشاند، بیشتر نوعی بیعملی آراسته به معنویت است تا نشانهای از امید به خداوند.
مشکل آنجاست که ما سالهاست با بحرانهایی کاملاً پیشبینیپذیر مواجهایم. کمآبی، فرسایش خاک، افزایش دمای زمین، تغییرات اقلیمی، مصرف بیرویه منابع، مهاجرتهای اقلیمی، ناترازی برق و نبود شبکهی هوشمند انرژی، همه مواردی هستند که در گزارشهای تخصصی مراکز پژوهشی و دانشگاهی بارها و بارها مطرح شدهاند. اما در مقام عمل، گویی ما عمداً چشم بر دانش و تخصص بستهایم.
در این میان، جایگاه نخبگان، متخصصان و اندیشمندان کجاست؟ چه تعداد از طرحهای مهندسی، محیطزیستی، یا اصلاح الگوی مصرف که توسط دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی تدوین شدهاند، به مرحله اجرا رسیدهاند؟ چرا دولتها، صرفنظر از گرایش سیاسیشان، همواره نسبت به حضور و نقشآفرینی افراد متخصص بیمیل یا ناتوان هستند؟ چطور ممکن است کشوری با این میزان بحران انباشته، هنوز برای حل معضلاتش به جای بهرهگیری از دانش بومی، نخبگان داخلی و ظرفیتهای دانشگاهی، از راهکارهایی چون «تعطیلی ادارات» یا «برگزاری دعای دستهجمعی برای باران» استفاده کند؟
آیا نباید پرسید در این شرایط، اساساً وجود سازمانهایی مانند سازمان محیطزیست، وزارت نیرو، یا شرکتهای آب و فاضلاب چه توجیهی دارد؟ اگر قرار است همهچیز را به دعا بسپاریم، چرا این همه نهاد با بودجههای کلان و هزاران نیروی کارمند و متخصص سرِ کارند؟ اگر مسئولیت مدیریت بحران با آسمان است، پس اینهمه تشکیلات عریض و طویل اداری و اجرایی را برای چه نگهداشتهایم؟ بهتر نیست این دستگاهها تعطیل شوند و کشور در یک شب جمعه دست به دعا بردارد تا معجزهای رخ دهد؟
واقعیت این است که بحرانها را نه با تعطیلی میتوان مدیریت کرد، نه با دعا، و نه با پاک کردن صورت مسئله. کشور نیازمند ارادهای قوی برای تصمیمگیریهای دشوار است، نیازمند تخصص، برنامهریزی، و مهمتر از همه، عملگرایی علمی. دیگر نمیتوان با وعدههای توخالی، مردم را نسبت به آینده امیدوار نگه داشت. این مردم خستهاند؛ نه از دعا، بلکه از بیتدبیری، از تکرار تاریخ، از اینکه هیچ دولتی تفاوتی بنیادین با دولت قبل ندارد وقتی نوبت به مقابله با بحرانهای اساسی میرسد.
نظام حکمرانی امروز باید بداند که رهایی از بحرانهای ساختاری، تنها از مسیر توجه جدی به علم، دعوت از نخبگان، حمایت از طرحهای کاربردی، و ایجاد پیوند میان دانشگاه،صنعت و دولت میگذرد. بدون این عناصر، تمام سیاستها به نوشدارو پس از مرگ سهراب بدل خواهند شد.
مردم ایران مستحق آیندهای روشنتر از این هستند. آیندهای که در آن بهجای تعطیلی پیاپی شهرها و مراسم دعای دستهجمعی، شاهد بهرهبرداری از نیروگاههای نوین، احیای تالابها، کاهش آلودگی هوا، و مدیریت صحیح منابع آب و انرژی باشیم. آیندهای که در آن، تصمیمسازان به علم و تجربه احترام بگذارند، نه آنکه در بزنگاههای بحرانی، کشور را در خواب تعطیلی و دعا غرق کنند.
وقت آن رسیده است که دولتمردان، از هر جناحی که باشند، این حقیقت تلخ را بپذیرند: هیچ دعا و تعطیلی، جای خالی تدبیر و تخصص را پُر نمیکند.