رضا بهاری بهبهانی _ به عنوان کسی که در رشتهٔ حقوق بشر تحصیل کردهام، باید با صدای بلند بگویم: بسیاری از گفتوگوهایی که این روزها در جامعهٔ ما، بهویژه در فضای مجازی، با عنوان بحثهای دموکراسی یا حقوق بشر مطرح میشود، عملاً هیچ ارتباطی با ذات این مفاهیم ندارد. اغلب اوقات، کسی که میپرسد «آیا فلان چیز با دموکراسی یا حقوق بشر سازگار است یا نه؟»، نه فهمی روشن از سازوکارهای دموکراسی دارد و نه درکی از ساحت پیچیدهٔ سیاست و اخلاق.
در این میان، مسئلهٔ اصلی، استانداردهای دوگانه و سطحینگری رایج است. مثلاً کسانی با هیجان میگویند: «در فلان کشور آزادی واقعی وجود دارد»، بدون آنکه بدانند آزادی واقعی چیست، و اینکه آیا آنچه به نام آزادی عرضه میشود، واقعاً عدالتمحور و انسانگرایانه است یا تنها بزکشدهای از سلطه و نابرابری.
دموکراسی به خودی خود نه خوب است و نه بد. این تصور که چون انتخاب از دل آرای مردم بیرون میآید، پس ذاتاً اخلاقی است، یک خطای بنیادی است. چه بسا اکثریتی، آگاهانه یا ناآگاهانه، تصمیمی غیرانسانی بگیرند؛ ولی رأی اکثریت، اخلاق را تضمین نمیکند. حقوق بشرِ واقعی، نه آن چیزی که بر زبان عوام جاری است، بلکه حقوق بشری که ریشه در کرامت ذاتی انسان دارد، به ما میآموزد که حتی اگر همهٔ مردم به ظلم رأی بدهند، ظلم همچنان ظلم است.
اما بدتر از این، توهم صلاحیت است. کسانی که صرفاً به واسطهٔ انسان بودن، خود را صاحبنظر در علوم انسانی میدانند، ناخواسته به سطحیسازی مفاهیمی چون عدالت، آزادی، قانون، اخلاق و کرامت انسانی دامن میزنند. چنین نگاهی همانقدر خطاست که اگر بپنداریم چون ماهی در دریاست، پس حتماً در علم اقیانوسشناسی صاحبنظر است!
علم، بهویژه علوم انسانی، اگرچه با زندگی روزمره انسان پیوند دارد، اما همچون هر دانش دیگر، نیازمند تربیت نظری، شناخت تاریخی و درک ساختارهای پیچیده است. جامعهای که در آن، «ندانستن» نه تنها عیب نیست بلکه با صدای بلند اعلام میشود، جامعهایست که گفتوگو را با غوغا اشتباه میگیرد.
ما نیازمند فروتنی در برابر دانایی هستیم. همانقدر که به آزادی بیان احترام میگذاریم، باید به آموختنِ سخنگفتن نیز تعهد داشته باشیم.