صادق رضایی ـ روز جهانی بشر دوستی( ٢٨مردادماه )، فرصتی است برای تأمل دربارهی سادهترین و درعینحال ژرفترین اصلِ زیست بشری: عشق به خود ودیگر همنوعان.
در پی فاجعه تروریستی ـ انتحاری در بغداد (روز نوزدهم آگوست03 20) که منجر به مرگ صد نفر انسان بیگناه عضو نهادهای بشردوستانه بین المللی از جمله صليب سرخ و هلال احمر و... گردید، مجمع عمومی سازمان ملل با اکثریت آرا این روز را بهمنظور تکریم تلاشهای بشردوستانه با هدف یادآوری ضرورتِ همبستگی جهانی نامگذاری کرده است.
اما چرا در جهانی که پیشرفتهای علمی و فناوری آن را به دهکدهای کوچک تبدیل کرده، هنوز نیاز به گفتمان بشر دوستانه یک ضرورت هشدار دهنده است؟ پاسخ در تراژدیهای تکراری تاریخ نهفته است: جنگها، خشونتها و فجایعی که ریشه در فراموشیِ این اصل دارند.
ـ قرنها از زندگی بشر روی کرهی زمین میگذرد، اما اوضاع آنگونه که شایستهی کرامت انسانی باشد، نیست. درحالی که میتوانستیم با همکاری و احترام متقابل، جهانی عاری از گرسنگی، جنگ و تبعیض بسازیم، هنوز درگیر نفرتهای قومی، نژادی و مذهبی هستیم. جنگهای جهانی اول و دوم، با میلیونها کشته، باید تلنگرِ بیدارکنندهای برای بشریت میبود، اما امروز باز هم زمزمههای جنگ جهانی سوم بهگوش میرسد. همهی اینها ریشه در چرخهی باطل خشونت دارد. یکی شروع میکند و دیگری واکنش نشان میدهد. پینگ پونگ خشنونت. و دست هم بالای دست بسیار است. نتیجه میشود صحنههای دلخراش که انسان را شرمسار وجدان انسانی میکند... اما چه باید کرد؟
شاید راهکار همان باشد که سعدی شیرازی قرنها پیش به انسان پیشنهاد میدهد. او میگوید اگر یکی از طرفین عاقلتر باشد هیچ وقت جنگی رخ نخواهد داد.
البته نباید نا امید شد کم نیستند معضلات وحشتناک جوامع بشری که در چارچوب همکاری و تعامل حل و فصل شدند و اکنون فقط یک نام از آنها مانده است.
ـ مروری بر وقایع تاریخی نشان میدهد که ستیزهجویی و خشونت، هرگز راهحلی پایدار نبوده است. جنگها حتی اگر به پیروزی یک طرف بینجامند، ویرانیهایی برجای میگذارند که دیر یا زود گریبان همه را میگیرد. نمونهی آن، جنگهای اخیر در نقاط مختلف جهان است که نهتنها صلح را نابود کرده، بلکه میلیونها انسان را آواره، کودکان را بیسرپرست و طبیعت را نابود کرده است. وقتی همه حال خوب داشته باشیم حس خوشبختی واقعی ایجاد میشود. اما مشاهده حال بد دیگران قطعاً حس خوب همگانی را خواهد گرفت. به فرض اینکه یک کشور با تجاوز به کشور دیگر و تهدید به استفاده از سلاح هستهای دیگران را در موقعیتی قرار دهد که به خواستهاش تن دهند. اما حاصل چه خواهد بود بهجز نام ماندن نام ننگ؟ از کجا معلوم که این زیادهخواهیها نتیجه معکوسی در آینده نداشته باشد؟
بهطور قطع میتوان گفت نگاههای ستیزهجو، نفرتپراکنی و ضد انسانی هیچ وقت منجر به آرامش جامعه بشری نخواهد شد. خشنونت خشنونت میآورد و خون را نمیتوان با خون شست.
تجریه تاریخی به ما پاسخ میدهد: گفتوگو، همدلی و بشر دوستی. اگر فرهنگِ دوستداشتنِ انسانها، فارغ از مرزها و تفاوتها، در سراسر جهان نهادینه شود، بسیاری از خشونتها هرگز شکل نخواهد گرفت.
برخلاف جنگ که همیشه بازندههایی دارد، بشر دوستی یک بازیِ برد ـ برد است. وقتی به انسانها بهعنوان اعضای یک پیکر نگاه کنیم دردهای مشترک بشری را بهتر درک خواهیم کرد و در نتیجه جامعه جهانی مطلوب تری خواهیم داشت. جامعهای بشری که در آن انسانها به هم احترام میگذارند، جایی برای افراطیگری و تروریسم باقی نمیماند.
از سوی دیگر همکاری کشورها در بحرانها (مانند همهگیری کرونا) ثابت کرد که تنها با همیاری میتوان بر چالشهای جهانی غلبه کرد. خشنونتها و تعارضها میتوانند کاهش پیدا کنند و از بین بروند کافی است طرفین بخواهند و اراده واقعی داشته باشند چه بسیار تنشهای بیحاصل که با اردهی طرفین حل و فصل شدند. در اصطلاح حقوقی حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات یک مکانیسم بسیار مفید و کاربردی است.
در یک چشمانداز وسیعتر؛ نسلهای بعدی در جهانی صلحآمیز، میتوانند به جای ساختن سلاح، به هنر، علم و عدالت بیندیشند.
اگر قرار بر تحقق این گفتمان باشد مستلزم عملکرد است آرمان همهگیری بشردوستی زمانی معنادار است که به عمل تبدیل شود:
در سطح فردی: با کوچکترین کارها: احترام به اطرافیان، کمک به همسایه، احترام به تفاوتها، یا حتی یک لبخند میتوانیم فرهنگِ مهربانی را گسترش دهیم.
ـ در سطح اجتماعی رسانهها و آموزشوپرورش می بایست بر ارزشهای انسانی تأکید کنند، نه بر تفاوتهای ساختگی، برتریهای نژادی، مذهبی، جنسیتی و...
ـ در سطح جهانی: فشار افکار عمومی میتواند دولتها را به صلحطلبی و همکاریهای بینالمللی وادار کند و تبدیل به یک مطالبهی بین المللی شود
در مجموع چه سخنی رساتر از شعر جاودانهی سعدی میتوان یافت؟ آنجا که میگوید:
«بنیآدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند»
این تنها یک شعر نیست، یک راهحلِ عملی است. اگر همهی ما از شرق تا غرب این فلسفه را درک کنیم، آنگاه نهتنها از جنگهای آینده جلوگیری کردهایم، بلکه جهانی ساختهایم که در آن «انسانیت» تنها مرز واقعی است.
بیست و هشتم مرداد را نه یک روز نمادین، که آغاز حرکتی جمعی برای ساختن جهانی مهربانتر بدانیم. اگر امروز شروع کنیم، فردا دیر است… به قرن سیام میلادی بیندیشم که درباره ما مسافران قرن بیست و یکم قضاوت تاریخی خواهد شد...