احسان دانشور _ بهار ۱۴۰۴، نقشهای تازه از نرخ بیکاری در ایران منتشر شد؛ نقشهای که هر استان را با عددی سرد و خشک نشان میدهد، اما پشت هر عدد، هزاران سرگذشت انسانی نهفته است. در میان این نقشه، خوزستان با رنگی تیرهتر از همه دیده میشود: استانی که با ۱۲.۴ درصد بالاترین نرخ بیکاری کشور را دارد. در نقطهای دیگر، خراسان جنوبی با ۴.۱ درصد درخشانترین عملکرد را نشان میدهد.
این تضاد، بار دیگر پرسشی قدیمی را زنده میکند: چرا خوزستان با این همه ثروت و منابع، باید فقیرترین در اشتغال باشد؟ نقشه بیکاری بهار ۱۴۰۴ فقط آمار نیست؛ آیینهای است از شکاف بزرگ میان منابع و رفاه. خوزستان امروز نماد این تناقض است: سرزمینی با انبوه نفت، فولاد و پتروشیمی، اما گرفتارترین در بیکاری
خوزستان، قلب انرژی ایران است؛ بیش از ۸۰ درصد نفت کشور در این استان تولید میشود. ذخایر عظیم گاز، مجتمعهای فولاد و پتروشیمی، پالایشگاهها و بنادر مهمی چون امام خمینی، این سرزمین را به یکی از صنعتیترین نقاط ایران تبدیل کردهاند.
اما این صنایع سنگین ـ فولاد، پتروشیمی، پالایشگاهها و بنادر ـ بیش از آنکه موتور توسعه محلی باشند، در خدمت نیازهای ملی و صادراتی قرار گرفتهاند. بیشتر مشاغل آنها تخصصی یا کوتاهمدت است و نیروهای غیربومی سهم قابل توجهی از بازار کار را در اختیار دارند. کشاورزی نیز که میتوانست ستون اشتغال باشد، در اثر بحرانهای آب، سدسازیهای بیرویه و انتقالهای بینحوضهای به شدت آسیب دیده است.
بدین ترتیب، خوزستان با وجود «انبوه صنایع» و «وفور منابع»، در متن زندگی روزمره مردمش، فقر، بیکاری و حاشیهنشینی را بازتولید کرده است.
محیطزیست؛ قربانی خاموش توسعه
خوزستان تنها در اقتصاد ملی نقش کلیدی ندارد؛ بلکه بار سنگینترین هزینههای محیطزیستی را هم به دوش میکشد. تالاب هورالعظیم که روزگاری ۱۲۴ هزار هکتار وسعت داشت، امروز به حدود ۶۰ هزار هکتار رسیده است. پژوهشها نشان میدهند وقتی سطح آب تالاب به زیر ۶۰ کیلومتر مربع سقوط میکند، گردوغبار سالانه تا ۳۰ روز افزایش مییابد
در شهرهایی مانند دزفول، میانگین ذرات معلق PM10 در سالهای اخیر چندین برابر حد مجاز جهانی بوده است؛ گاه حتی به رقم هولناک دو هزار میکروگرم در مترمکعب رسیده. این یعنی هزاران نفر بیمار میشوند، روزهای کاری از دست میرود، و سرمایهگذاران از حضور در چنین محیطی پرهیز میکنند.
به بیان ساده فروپاشی محیطزیست مساوی با فروپاشی بازار کار است.
ـ این گزاره در خوزستان بیش از هر جای دیگری عینیت یافته است. وقتی تالابها خشک میشوند و رودخانهها به جویبارهایی کمجان بدل میشوند، کشاورزی فرو میریزد و هزاران کشاورز شغل خود را از دست میدهند. وقتی گردوغبار چنان غلیظ میشود که نفسکشیدن دشوار است، کارخانجات روزهایی تعطیل میشوند، بهرهوری پایین میآید و بیماریهای قلبی و تنفسی هزینههای درمانی خانوادهها را میبلعد. در چنین شرایطی، بازار کار نهتنها کوچکتر میشود، بلکه نیروی کار باقیمانده نیز توان و انگیزه خود را از دست میدهد.
اما داستان در همینجا متوقف نمیشود. کاهش کیفیت زندگی، موجی پنهان از مهاجرت را به راه میاندازد. پزشک جوانی که تازه فارغالتحصیل شده، چرا باید مطب خود را در شهری بنا کند که هوای آن بیشتر روزهای سال آلوده است و بیمارستانهایش با بحران زیرساختی دستوپنجه نرم میکنند؟ مهندسی که توانایی نوسازی صنایع فولاد یا پتروشیمی را دارد، چرا باید در محیطی بماند که هر لحظه ممکن است فعالیتش با بحرانهای زیستمحیطی متوقف شود؟ یا سرمایهگذاری که میتواند کارخانهای کوچک راهاندازی کند، چرا باید سرمایهاش را در جایی به خطر بیندازد که آب پایدار برای تولید و امنیت اجتماعی برای ادامه کار وجود ندارد؟
این روند بهتدریج یک چرخه معیوب ایجاد میکند: هرچه کیفیت زندگی پایینتر میآید، خروج متخصصان، مشاوران برجسته و سرمایهگذاران شدت میگیرد. با مهاجرت این گروهها، ظرفیت محلی برای توسعه و بازسازی هم از دست میرود و بازار کار بیش از پیش فرو میپاشد. در واقع، نهتنها فرصتهای شغلی از بین میرود، بلکه همان اندک فرصتهای موجود نیز بیکیفیت و ناپایدار میشوند.
در خوزستان مفهوم «عدالت محیطزیستی» غایب است. عدالت محیطزیستی یعنی منافع و هزینههای محیطزیست عادلانه توزیع شود. اما در این استان، سود صنایع سنگین و نفتی به خزانه ملی سرازیر میشود، در حالیکه گردوغبار، آلودگی و خشکسالی برای مردم محلی باقی میماند.
این نابرابری آشکار، احساس محرومیت و بیاعتمادی اجتماعی را دامن میزند. خوزستانیها نه تنها از ثروت سرزمین خود بهرهای نمیبرند، بلکه بهای آن را با سلامتی و آیندهشان میپردازند.
نتیجه مستقیم بیکاری و بیعدالتی، فقر و مهاجرت است. روستاهای خوزستان یکی پس از دیگری خالی میشوند و جمعیت به حاشیه شهرهای بزرگی چون اهواز هجوم میآورد. این حاشیهنشینی، مشکلات اجتماعی و امنیتی تازهای خلق میکند و دور باطلی از بیکاری، فقر و نارضایتی را رقم میزند.
در همان نقشهای که خوزستان را بیکارترین استان نشان میدهد، خراسان جنوبی کمترین نرخ بیکاری را دارد. این استان نه نفت دارد، نه فولاد و پتروشیمی. اقتصادش متکی به کشاورزی سنتی، صنایع دستی و کسبوکارهای کوچک است. همین ساختار ساده و محلی، تابآوری بیشتری ایجاد کرده و فرصتهای شغلی متنوعتری در دسترس جامعه محلی گذاشته است.
در ادبیات توسعه پایدار، آب همیشه نقشی کلیدی داشته است. بدون آب، نه کشاورزی معنا دارد، نه صنعت میتواند شکوفا شود و نه زیستبومها قادرند حیات را پشتیبانی کنند. در ایران امروز، بحران آب از مرحله یک هشدار ساده گذشته و به واقعیتی تلخ بدل شده است. سفرههای زیرزمینی خالی میشوند، تالابها خشک میشوند، و بسیاری از دشتها سالانه با فرونشست مواجهاند.
اما پرسش اساسی این است:
کاهش منابع آب چگونه به کمآبی ساختاری منجر میشود و این کمآبی چه نسبتی با توسعه ناپایدار دارد؟
برای پاسخ به این پرسش، باید به دادهها نگاه کنیم و نمونههایی عینی را بررسی کنیم؛ از جمله خراسان جنوبی، استانی در شرق ایران که به یکی از کانونهای کمآبی بدل شده است.
بخش اول: کاهش منابع آب (Depletion)؛ برداشت بیشتر از توان طبیعت
آبهای زیرزمینی ایران در دهههای اخیر زیر فشار شدید برداشت قرار گرفتهاند. طبق پژوهش منتشر شده در نشریه Nature Communications (۲۰۲۳)، تغذیه آبهای زیرزمینی در کل کشور بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۷ حدود ۳۵ درصد کاهش یافته است.
در خراسان جنوبی، بارش سالانه کمتر از ۱۵۰ میلیمتر است. این مقدار در مقایسه با میانگین جهانی مناطق نیمهخشک بسیار پایین محسوب میشود. در چنین شرایطی، هر میلیمتر افت تغذیه آب زیرزمینی معنای بزرگی دارد. مطالعات محلی نشان میدهد که سطح آب زیرزمینی در دشتهای قائن و بیرجند سالانه بین ۰.۵ تا ۱ متر افت کرده است.
این افت سطح آب زیرزمینی، نماد روشن است؛ یعنی برداشت از منابع آب بیشتر از ظرفیت بازسازی طبیعی آنها. وقتی این روند ادامه پیدا کند، به نقطهای میرسیم که ذخایر استراتژیک آب دیگر قابل جبران نیستند.
بخش دوم: کمآبی (Scarcity)؛ وقتی آب دیگر پاسخگو نیست
کاهش منابع آب دیر یا زود به کمآبی ساختاری تبدیل میشود. کمآبی یعنی حتی اگر بارش سالی پر بارانتر شود، زیرساختهای طبیعی و مصنوعی توان ذخیره و تأمین نیازها را ندارند.
در خراسان جنوبی، نسبت تغذیه آبهای زیرزمینی به بارش از حدود ۲۰ درصد در اوایل دهه ۱۳۸۰ به کمتر از ۱۴ درصد در سالهای اخیر رسیده است. این یعنی بخش بزرگتری از بارشها دیگر به سفرههای زیرزمینی راه پیدا نمیکنند.
پیامد کمآبی بسیار ملموس است:
ـ کشاورزی سنتی زرشک، زعفران و عناب با خطر جدی مواجه میشود.
ـ بسیاری از چاهها بهویژه در روستاها خشک شدهاند و تأمین آب شرب سختتر شده است.
ـ فرونشست زمین در دشتهای استان گزارش شده که تهدیدی بلندمدت برای زیرساختهاست.
کمآبی در اینجا فقط به معنای «کم بودن آب» نیست؛ بلکه به معنای ساختاری و دائمی شدن بحران است.
بخش سوم: توسعه ناپایدار (Unsustainable Development)؛ چرخه شکننده فقر و مهاجرت
وقتی آب کم شود، توسعه هم شکل دیگری به خود میگیرد؛ توسعهای شکننده، ناپایدار و موقت.
کشاورزی که ستون اقتصاد محلی است، فرو میریزد. در خراسان جنوبی، بسیاری از روستاییان برای زنده ماندن یا به کارهای غیررسمی روی آوردهاند یا ناگزیر به مهاجرت شدهاند. حتی اگر نرخ بیکاری در آمار رسمی پایین باشد (۴.۱درصد در بهار ۱۴۰۴)، این به معنای سلامت توسعه نیست؛ بلکه بخشی از فشار بیکاری با مهاجرت جوانان به شهرها و استانهای دیگر تخلیه میشود.
وقتی منابع آب کاهش یابد، سکونت در روستاها سخت میشود. این یعنی رشد حاشیهنشینی در شهرها، گسترش مشاغل غیررسمی و در نهایت افزایش نابرابری.
کمآبی به خشکی قنوات و چاهها میانجامد، پوشش گیاهی را از بین میبرد و زمین را مستعد فرسایش و گردوغبار میکند. این چرخه بار دیگر اقتصاد را تضعیف میکند.
به این ترتیب، Depletion → Scarcity → Unsustainable Development به یک زنجیره بسته تبدیل میشود.
در خراسان جنوبی، مردم اساساً منابع آبی اندکی دارند. وقتی همین منابع نیز کاهش مییابد، عدالت ایجاب میکند که حمایت جبرانی از سوی سیاستهای ملی وجود داشته باشد: سرمایهگذاری در فناوریهای کمآببر، مدیریت هوشمند آب، و توسعه صنایع جایگزین.
اما در عمل، اغلب سرمایهگذاریها به استانهای پرمنبع مانند خوزستان یا مراکز صنعتی بزرگ هدایت میشود. این یعنی محرومیت مضاعف برای مردمی که با کمترین منابع، در خط مقدم تغییر اقلیم زندگی میکنند.
مقایسه دو استان تصویری روشن به دست میدهد:
ـ خوزستان: منابع آب و خاک غنی، اما مدیریت ناپایدار، صنایع سنگین آلاینده و بیکاری بالا.
ـ خراسان جنوبی: منابع آب اندک، اقتصاد محلی متنوع و تابآور، اما آینده شکننده در سایه کاهش منابع آب.
هر دو استان نشان میدهند که آب قلب توسعه پایدار است؛ چه وقتی فراوان باشد و تخریب شود، چه وقتی اندک باشد و مدیریت نشود.
مسیر از کاهش منابع آب تا توسعه ناپایدار، مسیری مستقیم است. خراسان جنوبی نمونهای است از استانی که به دلیل depletion و scarcity در آستانه بحران پایدار قرار دارد. خوزستان نمونه دیگری است که نشان میدهد حتی منابع عظیم اگر با مدیریت ناپایدار همراه شوند، به توسعهای ناسالم منجر خواهند شد.
ایران برای آیندهای پایدار نیازمند آن است که آب را نه بهعنوان یک منبع مصرفی، بلکه بهعنوان سرمایهای بیننسلی ببیند. تنها با چنین دیدگاهی میتوان چرخهی «Depletion → Scarcity → Unsustainable Development» را شکست و به چرخهای تازه رسید: حفاظت → تابآوری → توسعه پایدار.
تجربه شرق آسیا؛ کیتاکیوشو، از جهنم دود تا شهر سبز
نگاهی به ژاپن میتواند الهامبخش باشد. شهر صنعتی کیتاکیوشو در دهه ۱۹۶۰ به یکی از آلودهترین نقاط جهان شهرت داشت. اما همین شهر، با سرمایهگذاری گسترده در محیطزیست و نوآوری صنعتی، مسیر خود را تغییر داد:
ـ در دو دهه، آلودگی گوگردی هوا تا ۹۰ درصد کاهش یافت.
ـ شبکه فاضلاب از ۲۰ درصد به ۹۹ درصد پوشش رسید.
ـ بیش از ۸۰۰ میلیارد ین صرف پروژههای محیطزیستی شد.
ـ همزمان تولید ناخالص داخلی شهر چهار برابر شد.
امروز کیتاکیوشو یک «شهر اکولوژیک» است و تجربهاش به جهان صادر میشود. پیام آن روشن است: سرمایهگذاری در محیطزیست نه هزینه، بلکه موتور توسعه و اشتغال است.
راه برونرفت خوزستان
راه برونرفت خوزستان در گرو نگاهی نو به توسعه و آینده است. این استان میتواند مسیری متفاوت را تجربه کند؛ مسیری که در آن اقتصاد از وابستگی شدید به نفت و صنایع سنگین فاصله بگیرد و به سوی تنوع حرکت کند.
توسعه صنایع پاییندستی، کشاورزی نوین، انرژیهای تجدیدپذیر و گردشگری میتواند پایهای تازه برای اشتغال پایدار فراهم آورد.
در کنار آن، بازسازی محیطزیست ضرورتی انکارناپذیر است؛ احیای تالابها، مدیریت گردوغبار و تخصیص حقابه اکولوژیک باید بهعنوان پیششرط هر طرح توسعهای در نظر گرفته شود. تحقق عدالت محیطزیستی نیز اهمیت حیاتی دارد، چرا که بخشی از درآمدهای نفتی و صنعتی باید بهطور مستقیم برای رفاه و توسعه پایدار مردم همان استان هزینه شود تا فاصله میان منابع و زندگی روزمره مردم از میان برود.
آینده خوزستان همچنین وابسته به آموزش و مهارتآموزی نسل جوان است؛ نسلی که باید برای ورود به مشاغل سبز، فناورانه و متکی بر دانش آماده شود.
در نهایت، همه این مسیرها زمانی معنا پیدا میکنند که مدیریت محلی و مشارکت مردمی جایگزین تصمیمگیریهای متمرکز در تهران شود؛ تنها در این صورت است که خوزستان میتواند از چرخه نابرابری و بحران خارج شده و به الگویی برای توسعه پایدار در ایران تبدیل گردد.
اگر درس خوزستان را جدی بگیریم، درمییابیم که توسعه بدون عدالت محیطزیستی و بدون توجه به انسان، سرابی بیش نیست. همانطور که کیتاکیوشو توانست از خاکستر آلودگی برخیزد و به الگویی جهانی بدل شود، خوزستان نیز میتواند روزی سرزمین فرصت و شکوفایی باشد؛ به شرط آنکه تصمیم بگیریم مسیر توسعهای تازه، انسانی و پایدار را انتخاب کنیم.