مهدی صفیآبادی _ ایران، سرزمینی که سالها به داشتن جمعیت جوان و پویای خود میبالید، امروز در برابر حقیقتی انکارناپذیر قرار گرفته است؛ حقیقتی بهنام «سونامی سالمندی». روزگاری بیش از نیمی از جمعیت این سرزمین کودک و نوجوان بودند و در خیابانها و کوچهها شور زندگی و طراوت نسلی تازه موج میزد. اما امروز آمارها نشان میدهد که نهتنها باروری به شدت کاهش یافته، بلکه امید به زندگی نیز افزایش یافته است. همین دو عامل دستبهدست هم دادهاند تا ایران در مسیر یک تغییر جمعیتی عظیم گام بگذارد؛ تغییری که اگر مدیریت نشود، سیمای اجتماعی و اقتصادی کشور را به کلی دگرگون خواهد کرد.
سونامی پیری تنها یک تحول زیستی نیست، بلکه بحرانی است که سیستمهای اداری، مالی، تولیدی و حتی جریانهای فرهنگی و هویتی را درگیر میکند. زنگ خطر از همین حالا به صدا درآمده است و اگر گوشها به روی آن بسته بماند، دهههای آینده ایران بیش از آنکه کشوری جوان و پرانرژی باشد، به خانهای بزرگ برای سالمندان بدل خواهد شد؛ خانهای که در آن، بار هزینهها، مراقبتها و فرسایش اجتماعی بر دوش نسلی کوچک اما خسته خواهد افتاد.
چهره جمعیتی ایران در آینه آمار
برای درک بهتر عمق این بحران، کافی است نیمنگاهی به آمار داشته باشیم. چهار دهه پیش، ایران سرزمینی بود که بیش از ۴۵ درصد جمعیتش زیر ۱۵ سال سن داشتند. این یعنی نیروی عظیم انسانی که میتوانست موتور محرک توسعه باشد. اما امروز این نسبت به حدود ۲۴ درصد کاهش یافته و بر اساس پیشبینیهای معتبر بینالمللی، تا سال ۱۴۳۰ بیش از ۳۰ درصد جمعیت کشور بالای ۶۰ سال خواهند بود.
این اعداد خشک نیستند؛ معنای واقعیشان این است که بهزودی برای هر دو فرد شاغل در ایران، یک فرد سالمند وجود خواهد داشت. چنین نسبتی نشان میدهد که بار سنگین نگهداری، بیمه، بازنشستگی و درمان، از دوش جامعه گسترده به دوش اقلیتی محدود منتقل میشود. نیروی کار کمتر میشود و هزینههای وابستگی بیشتر. بهعبارتی، بدنه اقتصادی کشور هر روز لاغرتر و شانههای آن سنگینتر میشود.
بمب ساعتی نظام بازنشستگی
نخستین قربانی این تغییر جمعیتی، نظام بازنشستگی ایران خواهد بود. صندوقهای بازنشستگی که امروز هم با مشکلات جدی دستوپنجه نرم میکنند، بهطور عمده بر پایه پرداختهای نسل شاغل اداره میشوند. یعنی کارگران و کارمندان امروز، حقوق بازنشستگان امروز را میپردازند. اما وقتی تعداد شاغلان کاهش یابد و بازنشستگان افزایش پیدا کنند، این توازن فرو میریزد.
اگر امروز یک کارگر باید بار مستمری یک بازنشسته را به دوش بکشد، فردا شاید مجبور باشد هزینه زندگی دو یا حتی سه بازنشسته را تأمین کند. نتیجه روشن است: یا باید حق بیمهها بهطور سرسامآوری افزایش یابد، یا دولتها با کسری بودجه سنگین روبهرو شوند و مجبور به استقراض و چاپ پول گردند. در هر دو حالت، اقتصاد ملی گرفتار دور باطل تورم، بیاعتمادی و رکود خواهد شد.
جامعهای در معرض فرسایش اجتماعی
سونامی سالمندی فقط یک بحران مالی و اقتصادی نیست؛ بلکه تهدیدی برای بافت اجتماعی کشور نیز هست. جامعهای که همیشه بر پایه شور و نیروی جوانی استوار بوده، با افزایش سالمندان ناچار است ارزشهای جدیدی را بازآفرینی کند. سالمندان به مراقبت و توجه بیشتری نیاز دارند، در حالی که نسل جوان کوچکتر و مشغولتر از همیشه است.
این تضاد میتواند به تنهایی سالمندان، کاهش همبستگی اجتماعی و شکافهای عمیق نسلی منجر شود. در فرهنگ ایرانی که خانواده همواره بهعنوان مهمترین نهاد حمایتی شناخته شده، این تغییر میتواند بنیانهای عاطفی را سست کند. تصور کنید مادری سالخورده با بیماری مزمن، اما فرزندانی که نه توان مالی و نه زمان کافی برای مراقبت دارند؛ حاصل آن، موجی از احساس بیپناهی و حتی فروپاشی اعتماد اجتماعی خواهد بود.
هزینههای درمان، تراپی و مراقبت
بخش سلامت، پرهزینهترین میدان رویارویی با سالمندی است. بیماریهای مزمن مانند فشار خون، دیابت، آلزایمر و ناراحتیهای قلبی در دوران سالمندی شیوع بیشتری دارند. میانگین هزینه درمان یک سالمند دستکم سه برابر یک فرد جوان است. وقتی درصد قابل توجهی از جمعیت کشور سالمند شود، این به معنای فشار بیسابقه بر بیمهها، بیمارستانها و خانوادهها خواهد بود.
بسیاری از کشورها تجربه کردهاند که بدون زیرساخت مناسب، خانوادهها ناگزیر میشوند از جیب خود هزینه کنند؛ نتیجه آن، گسترش فقر و «فقیرشدن در اثر بیماری» است. در ایران نیز اگر همین امروز برنامهای برای توسعه مراکز درمانی و مراقبتی تخصصی سالمندان تدوین نشود، در آینده نهچندان دور، صفهای طولانی بیماران سالخورده و هزینههای کمرشکن، صحنهای عادی خواهد شد.
تجربه جهانی؛ درسهایی از شرق و غرب
کشورهایی مانند ژاپن و آلمان سالها پیش با بحران مشابه روبهرو شدند. ژاپنیها با اتکا به فناوری، رباتهایی طراحی کردند که در خانهها به سالمندان کمک میکنند. در آلمان، مراکز حرفهای مراقبت و پرستاری در کنار حمایتهای گسترده بیمهای ایجاد شد. ایتالیاییها سن بازنشستگی را افزایش دادند و در برخی کشورهای اروپایی مهاجرت نیروی کار جوان بهعنوان راهی برای جبران شکاف جمعیتی در دستور کار قرار گرفت.
اما ایران با شرایط متفاوت سیاسی و اقتصادی نمیتواند نسخه این کشورها را عیناً کپی کند. آنچه نیاز داریم، راهکارهایی بومی، خلاقانه و متناسب با فرهنگ و اقتصاد ایران است؛ راهکارهایی که نه تنها بحران را کنترل کند، بلکه بتواند آن را به فرصتی برای تحول اجتماعی بدل سازد.
آیندهای که میتوان تغییر داد
اگر ایران نخواهد به خانهای بزرگ برای سالمندان خسته بدل شود، باید همین امروز به فکر تغییر باشد. راه حلها وجود دارد، اما نه بهصورت نسخههای آماده، بلکه بهعنوان مسیرهایی که باید هوشمندانه طراحی شوند.
اصلاح نظام بازنشستگی یکی از نخستین گامهاست. بازنشستگی زودهنگام که زمانی امتیازی جذاب بود، امروز به چاهی عمیق برای صندوقها بدل شده است. افزایش تدریجی سن بازنشستگی، شفافیت مالی صندوقها و حرکت به سمت سرمایهگذاری پایدار، میتواند این مسیر را متعادلتر کند. اما این اصلاح تنها بخشی از راه است.
در کنار آن، باید به خانوادهها امید و توان بیشتری داد. سیاستهای تشویقی برای فرزندآوری نباید فقط در حد شعار باقی بماند. حمایت واقعی از اشتغال زنان، اعطای تسهیلات مسکن و آموزش رایگان میتواند باروری را دوباره به سطح مطلوب نزدیک کند. جامعهای که کودکان بیشتری در آغوش خود دارد، آیندهای روشنتر خواهد داشت.
از سوی دیگر، سرمایهگذاری در سلامت پیشگیرانه حیاتی است. ورزش همگانی، تغذیه سالم، آموزش سبک زندگی فعال، همه ابزارهایی هستند که میتوانند بار بیماریهای مزمن را کاهش دهند. سالمندان آینده اگر امروز جوانانی سالمتر باشند، در دوران پیری فشار کمتری بر سیستم درمانی وارد خواهند کرد.
صنعت مراقبت نیز باید جدی گرفته شود. ایجاد مراکز حرفهای نگهداری، آموزش پرستاران و مراقبان متخصص، و توسعه خدمات تراپی میتواند به سالمندان احساس امنیت و به خانوادهها آرامش بدهد.
همچنین، ایران باید از فناوریهای نوین استقبال کند. از اینترنت اشیاء که وضعیت سلامت سالمندان را لحظهبهلحظه پایش میکند، تا هوش مصنوعی که میتواند برنامههای درمانی شخصیسازی شده ارائه دهد. این ابزارها نه تجمل، که ضرورت فردای ایران خواهند بود.
و در نهایت، باید نگاه فراملی داشت. ایران میتواند با مدیریت هوشمندانه مهاجرت نیروی کار جوان از کشورهای همسایه، کمبود نیروی کار خود را جبران کند. این سیاست نهتنها شکاف اقتصادی را پر میکند، بلکه میتواند پلی برای دیپلماسی انسانی و فرهنگی نیز باشد.
فرصت در دل تهدید
سونامی سالمندی در ایران واقعیتی قطعی است؛ اما سرنوشت آن هنوز نوشته نشده. اگر امروز دست روی دست بگذاریم، دهههای آینده تصویری از ایران خواهند بود که در آن خیابانها پر از سالمندانی است که نگران معاش و درمان خودند. اما اگر امروز تصمیمهای شجاعانه و خلاقانه بگیریم، میتوانیم سالمندی را از تهدید به فرصت بدل کنیم.
فرصتی برای ایجاد صنعتی نو بهنام «اقتصاد مراقبت»، فرصتی برای تعمیق همبستگی اجتماعی، فرصتی برای بازاندیشی در سبک زندگی و حتی فرصتی برای بازتعریف جایگاه خانواده.
ایران میتواند پیر شود، اما پیرشدنی با عزت، با کیفیت زندگی بالا و با ساختاری که به نسلهای آینده امید میدهد. تنها شرط آن، پذیرش واقعیت و اقدام بهموقع است.