داریوش بهارلویی _ خودکفایی در کشت و برداشت گندم و یا برخی محصولات کشاورزی، از اخباری است که گاه شنیده میشود. رویکردی که در سال های گذشته به علل مختلف موجب شد فشار زیادی بر منابع کشور برای تامین غذا وارد گردد. هر چند امروزه واژه امنیت غذایی در کلام مسئولین بیشتر کاربرد یافته اما وسوسه اعلام خودکفایی به نظر همچنان وجود دارد.
امنیت و خودکفایی غذایی دو مفهوم محوری در سیاستگذاری کشاورزی و توسعه پایدار هستند که هرچند گاهی به اشتباه یکسان پنداشته میشوند لیکن تفاوتهای عمیقی در اهداف، روشها و پیامدهایشان دارند. امنیت غذایی به دسترسی پایدار، کافی و ایمن به غذای مغذی برای همه افراد یک جامعه اشاره میکند در حالی که خودکفایی غذایی بر تولید داخلی تمامینیازهای غذایی یک کشور بدون وابستگی به واردات تأکید دارد. این دو رویکرد، اگرچه هر دو در راستای تأمین غذا عمل میکنند اما از منظر فلسفه، الزامات، اجرا و تأثیرات اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی تفاوتهای قابلتوجهی دارند. در یادداشت حاضر، این دو مفهوم مقایسه شده، الزامات امنیت غذایی بررسی و پیامدها و ارجحیت آنها تحلیل میشود.
امنیت غذایی مفهومیگستردهتر از خودکفایی است. سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (FAO) امنیت غذایی را زمانی محقق میداند که همه افراد در هر زمان به غذای کافی، ایمن و مغذی برای یک زندگی سالم و فعال دسترسی داشته باشند. این تعریف شامل چهار بعد اصلی است.
دسترسی فیزیکی به غذا، دسترسی اقتصادی یا همان قدرت خرید، کیفیت و ایمنی غذا، و پایداری این دسترسی در طول زمان. دستیابی به امنیت غذایی نیازمند الزاماتی از جمله زیرساختهای قوی توزیع غذا، سیستمهای کشاورزی پایدار، سیاستهای اقتصادی که قدرت خرید اقشار کمدرآمد را تقویت کند و نظارت بر کیفیت و ایمنی مواد غذایی است. امنیت غذایی لزوماً به تولید داخلی وابسته نیست و میتواند از طریق تجارت، ذخایر غذایی یا کمکهای بینالمللی تأمین شود. سنگاپور با زمین کشاورزی محدود، با تکیه بر واردات و مدیریت کارآمد زنجیره تأمین، نمونهای موفق از رویکرد و توجه به سیاست امنیت غذایی است.
در مقابل، خودکفایی غذایی بر تولید داخلی تمام نیازهای غذایی تأکید دارد و هدفش کاهش وابستگی به بازارهای جهانی است. این رویکرد اغلب بهعنوان نمادی از استقلال ملی و تابآوری در برابر شوکهای خارجی مانند تحریم، جنگ یا نوسانات قیمت جهانی دیده میشود. حالا شاید تا حدودی درکی از شعارهای خودکفایی سنوات گذشته داشته باشید.
خودکفایی نیازمند سرمایهگذاری گسترده در کشاورزی، از جمله بهبود زیرساختهای آبیاری، دسترسی به فناوریهای نوین کشاورزی و حمایتهای دولتی مانند یارانهها یا تعرفههای وارداتی است. برای مثال کشور در دهههای اخیر تلاشهایی برای خودکفایی در محصولاتی مانند گندم داشته اما این تلاشها گاهی با هزینههای بالا و فشار بر منابع طبیعی همراه بوده است.
برخی مشکلات آبی فعلی را ماحصل این سیاست میدانند. خودکفایی همچنین نیازمند نیروی انسانی ماهر، مدیریت منابع طبیعی و سیاستهای بلندمدت برای افزایش بهرهوری کشاورزی است. از منظر پیامدها، امنیت غذایی انعطافپذیری بیشتری در استفاده از منابع جهانی و تجارت بینالمللی فراهم میکند. این رویکرد به کشورها اجازه میدهد با تمرکز بر مزیتهای نسبی خود، غذای موردنیاز را با هزینه کمتر و کارایی بالاتر تأمین کنند. برای مثال، کشوری با اقلیم خشک میتواند بهجای صرف منابع برای تولید محصولات آببر، آنها را وارد کرده و منابع خود را به تولید محصولات مناسبتر اختصاص دهد. این امر به کاهش فشار بر منابع طبیعی مانند آب و خاک کمک میکند. بااینحال وابستگی به واردات میتواند در برابر شوکهای جهانی مانند اختلال در زنجیره تأمین یا تغییرات اقلیمیآسیبپذیر باشد. جنگ اوکراین نمونه ای از این تنش و شوکهاست. علاوه بر این، امنیت غذایی نیازمند مدیریت ریسکهایی مانند نوسانات قیمت جهانی، تضمین کیفیت غذای وارداتی و ایجاد ذخایر استراتژیک برای مواقع بحران است.
خودکفایی غذایی میتواند تابآوری در برابر شوکهای خارجی را افزایش دهد. کشورهایی که به خودکفایی اولویت میدهند، در مواقع بحرانهای جهانی کمتر تحت تأثیر قرار میگیرند. بااینحال رویکرد مذکور هزینههای قابلتوجهی دارد. خودکفایی ممکن است به استفاده بیشازحد از منابع طبیعی، مانند برداشت بیرویه آبهای زیرزمینی و سطحی یا فرسایش خاک، منجر شود. همچنین، تمرکز بر تولید داخلی میتواند بهرهوری اقتصادی را کاهش دهد، زیرا ممکن است کشور مجبور به تولید محصولاتی شود که در آن مزیت رقابتی ندارد. برای مثال، تولید برنج در مناطق کمآب به کاهش منابع آبی و افزایش هزینهها منجر میشود.
علاوه بر این، خودکفایی نیازمند سرمایهگذاریهای کلان و هماهنگی بین بخشهای مختلف، از جمله کشاورزی، آب و محیطزیست است که در صورت مدیریت نادرست به ناکارآمدی منجر میگردد. از منظر اجتماعی، امنیت غذایی بر بهبود دسترسی اقشار کمدرآمد به غذا تمرکز دارد. این رویکرد در کشورهای درحالتوسعه که با فقر و نابرابری مواجهاند، اهمیت ویژهای دارد. خودکفایی اما بیشتر بر تقویت تولید داخلی و حمایت از کشاورزان محلی متمرکز است که میتواند به ایجاد اشتغال در مناطق روستایی کمک نماید. بااینحال اگر سیاستهای خودکفایی به افزایش قیمت غذا منجر شود، دسترسی فقرا و کم برخوردارها به غذا دشوارتر میگردد. الزامات اجتماعی امنیت غذایی شامل آموزش تغذیه، توانمندسازی زنان در جوامع روستایی، و ایجاد شبکههای ایمنی اجتماعی برای گروههای آسیبپذیر است. در مورد ارجحیت، انتخاب بین این دو رویکرد به شرایط خاص هر کشور بستگی دارد. در کشورهای با منابع طبیعی فراوان و زیرساختهای کشاورزی قوی، خودکفایی میتواند گزینهای جذاب باشد بویژه اگر با ریسکهای ژئوپلیتیکی بالا مواجه باشند. اما در کشورهای کوچک یا با منابع محدود، امنیت غذایی از طریق تجارت و تنوع منابع تأمین، منطقیتر است. حتی در کشورهای بزرگ، ترکیبی از این دو رویکرد میتواند مؤثر باشد. برای مثال، ژاپن با وجود تلاش برای خودکفایی در برخی محصولات مانند برنج، از تجارت برای تأمین سایر نیازهای غذایی خود استفاده میکند. الزامات مشترک هر دو رویکرد شامل مدیریت پایدار منابع، سرمایهگذاری در فناوری، و سیاستگذاری مبتنی بر داده است.
در نهایت، امنیت غذایی به دلیل انعطافپذیری، تمرکز بر دسترسی همگانی، و توانایی استفاده از منابع جهانی، اغلب بهعنوان هدف نهایی سیاستگذاری غذایی در نظر گرفته میشود.
خودکفایی میتواند بخشی از استراتژی امنیت غذایی باشد، اما نباید به قیمت تخریب منابع طبیعی یا کاهش دسترسی اقشار آسیبپذیر تمام شود. یک رویکرد متوازن که مزایای تجارت جهانی، مدیریت منابع و حمایت از تولید داخلی را ترکیب کند، به نظر بهترین نتیجه را در تأمین غذای پایدار و عادلانه به همراه داشته باشد. این رویکرد نیازمند هماهنگی بین سیاستهای کشاورزی، اقتصادی و اجتماعی، و همچنین توجه به تغییرات اقلیمیو نیازهای نسلهای آینده است.البته باید توجه کرد هم اکنون مفاهیم جدیدتری نیز وجود دارد.