حسین شیخی ـ اگر به موقعيت جغرافيايى جامعههاى ـ از نظر اقتصادى، حقوقى، علمى و سياسى ـ جديد يا همان جامعههاى توسعهيافته كه از آن به «غرب» اصطلاح مىكنيم، بنگریم، نظر به اينكه در اين جامعهها در فرآيند تحولشان به اقتصاد و حقوق جديد، رانت و اليگارشى ناظر به آن بهلحاظ نظرى و نيز به وجه غالب در عمل، به گونهاى نهادينه بلاموضوع شده است، خواهیم دید اليگارشىهاى جامعههاى ـ تحت هژمون جامعههاى جديد ـ در حال توسعه، در مناسباتشان با جامعههاى جديد، در عين ناگزيرى اين مناسبات از منظر الزامات اقتصادى و فناورىهاى مدرن، بسيار محتاط و حتى بدبيناند؛ زيرا اين مناسبات از آنجا كه طبيعتى بلندمدت دارند، به «ثبات سياسى» در جامعههاى طرف اين مناسبات همچون زمينه لازم و حتمى اين مناسبات، نياز دارند.
اين در حالى است كه جامعههاى در حال توسعه، آكنده از تعارضات حقوقى ناشى از اِعمال سياسى حقوق ويژه ـ رانت ـ بهرغم عدم مشروعيت اجتماعى آن در تاريخ و تمدن جديد است؛ تعارضات حقوقىاى كه بسته به مجموع شرايط اجتماعى خاص هر جامعه در حال توسعه، بالاخره دير يا زود، به تعارضات سياسى تحويل مىشوند و به آشوبهاى اجتماعى و مآلاً بىثباتى سياسى مىانجامند؛ پوشيده نيست كه اين وضعيت، مناسبات اقتصادى عميق و گسترده در قالب سرمايهگذارى در پروژههاى بزرگ از سوى جامعههاى توسعهيافته را منتفى مىكنند.
بنابراين موقعيت اليگارشىهاى جامعههاى در حال توسعه در نفس مناسبات اقتصادى و سياسى اين جامعهها با جامعههاى توسعهيافته، موقعيتى پارادوكسيكال است؛ بدين قرار كه اين مناسبات بهگونهاى ناگزير براى اين اليگارشىها، هم متضمن فرصت و هم متضمن تهديد است؛ اين تناقض از آنجا مىآيد كه اليگارشى، اساساً خاصه اصلى نظم قديم اجتماعى و مرتبط با آن است و با نظمهاى جديد اجتماعى در حقيقت نسبتى ندارد و از اين رو جامعههاى در حال توسعه را به قهقرا و فلاكت مىبرد.
جامعههاى در حال توسعه تنها وقتى مىتوانند توسعه بيابند كه اليگارشى را مهار و رفتهرفته مضمحل كنند؛ زيرا اليگارشى جز اين كارى نمىتواند بكند كه بكوشد دو وجه ـ فرصت و تهديد ـ اين مناسبات خارجى را از راه دستكارى اين مناسبات، با جابهجا كردن و بيش و كم كردن آنها، بهگونهاى كه متضمن منافع و دفع تهديدات آن باشد، متعادل كند؛ اما در نظر و بنابر تجربه، اين يك فرصت دائمى نيست و دير يا زود تعارضات حقوقى و سپس سياسى و اجتماعى، سلطه اليگارشيك بر دولت را در معرض تهديد قرار مىدهند و شرايطى را فراهم مىآورند كه وجوه تهديدآميز مناسبات خارجى بر وجوه فرصت آن چيره مىشود و اين، اليگارشى در جامعههاى در حال توسعه را از «تقابل» به «ستيز» در برابر جامعههاى توسعهيافته مىبرد و «غربستيزى» اليگارشىهاى جديد از همينجا پديدار مىشوند؛ روسيه بهطور تاريخى ـ شامل اتحاد جماهير شوروى سوسياليستى ـ نمونه بارز اين تقابل تا غربستيزى اليگارشيك است.