فائزه رحیمیمقدم ـ فعالسازی «مکانیسم ماشه» در توافق هستهای برجام، بهعنوان ابزاری برای بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل علیه ایران، در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، نه تنها بهمثابه یک خبر، بلکه بهعنوان یک فرصت برای روایتسازی و مدیریت ادراک جامعه ایرانی مطرح شد. این رسانهها با بهرهگیری از تکنیکهای رسانهای و روانشناختی، تلاش کردند تا یک «ترسافکنی سیستماتیک» را در میان افکار عمومی ایجاد کنند.
تحلیل تکنیکهای رسانهای در روایتسازی
رسانههای مورد نظر در این تحلیل، با یک تقسیم کار هدفمند و در قالب یک «اتاق فکر رسانهای»، به برجستهسازی سه کلیدواژه اصلی پرداختند:
ـ ترسآفرینی اقتصادی: تمرکز اصلی بر پیامدهای اقتصادی مکانیسم ماشه بود.
ـ القاء انزوای سیاسی: القای این گزاره که ایران در سطح بینالمللی تنها شده است.
ـ القاء شکاف میان مردم و حاکمیت: نمایش مردم به عنوان قربانی اصلی سیاستهای نظام.
بیبیسی فارسی: پیوند زدن معیشت به سیاست خارجی
بیبیسی فارسی با تکنیک «اولویتدهی»، موضوعات اقتصادی را در صدر اخبار خود قرار داد. این رسانه با برجستهسازی گزارشهایی از نگرانی فعالان اقتصادی و خانوادهها، تلاش کرد تا نارضایتیهای معیشتی موجود را مستقیماً به فعال شدن مکانیسم ماشه و در نهایت، به سیاست خارجی ایران پیوند بزند. هدف اصلی، القای این ذهنیت بود که سیاستهای جمهوری اسلامی منجر به «سقوط بیشتر ارزش پول ملی» و «افزایش گرانی» شده است. با این کار، بیبیسی فارسی عملاً از تکنیک «قاببندی» استفاده کرد تا تمام مشکلات اقتصادی را در قالب پیامدهای تحریمهای جدید به نمایش بگذارد.
ایران اینترنشنال: بازنمایی انزوای بینالمللی
ایران اینترنشنال با رویکردی هیجانمحور و با استفاده از «نظریه برجسته سازی»، به صورت مکرر روی «انزوای کامل بینالمللی» ایران مانور داد.
این رسانه با برجستهسازی ادعای «شوک و نگرانی افکار عمومی»، سعی در ایجاد یک فضای فشار روانی و القای بیثباتی داشت. همچنین، با بازنمایی گزینشی فضای مجازی و تمرکز بر هشتگها و روایتهای کاربران، این تصور را ایجاد کرد که مردم معتقدند «جز زیان و فشار جدید چیزی از سیاستهای نظام نصیبشان نمیشود». این رویکرد، یک تکنیک «تأثیرگذاری اجتماعی» است که سعی دارد با نشان دادن یک رأی اکثریت (که از طریق دادههای گزینشی ساخته شده است)، افکار عمومی را به سمت یک نتیجهگیری خاص سوق دهد.
رادیو فردا: دامن زدن به شکافهای اجتماعی
رادیو فردا با تمرکز بر روایتهایی که «موجب تشدید شکاف میان حکومت و مردم» میشود، تلاش کرد تا اقشار آسیبپذیر، کارگران و طبقه متوسط را به عنوان «مستقیمترین قربانیان» معرفی کند. این رسانه با تکنیک «نمایش عواطف»، به جای تحلیلهای عینی، به سراغ داستانهای فردی و نمایش واکنشهای منفی رفت. هدف این بود که با ایجاد همدلی در مخاطب نسبت به این گروهها، نوعی روایت «دوقطبی» (ما-آنها) بین مردم و حکومت ایجاد شود. این رویکرد، در جهت بیاعتبار ساختن سیاستهای حاکمیتی و افزایش نارضایتی عمومی عمل میکند.
منوتو و ایندیپندنت فارسی: بیاعتبار سازی و تزریق ناامیدی
شبکه منوتو با استفاده از تکنیک «نمایش گزینشی» و بهرهگیری از طنز سیاسی، تلاش کرد تا «صدای واقعی مردم ایران» را در برابر مواضع رسمی دولت قرار دهد.
هدف این رویکرد، بیاعتبار ساختن موضع رسمی دولت درباره «بیاثر بودن مکانیسم ماشه» بود. ایندیپندنت فارسی نیز با تمرکز بر بازخوردهای فعالان اقتصادی، سعی در القای «نگرانی عمیق» و «بیاعتمادی مردم به وعدههای مسئولان» داشت.
این دو رسانه با تمرکز بر تکنیک «ایجاد ناامیدی»، تلاش کردند تا با نمایش پیامدهای منفی اقتصادی و سیاسی، هرگونه امید به آینده را در جامعه تضعیف کنند.
تبدیل یک ابزار حقوقی ـ سیاسی به یک سلاح روانشناختی
در نهایت، تحلیل محتوای رسانههای فارسیزبان خارج از کشور پیرامون مکانیسم ماشه نشان میدهد که این رسانهها از یک ابزار حقوقی ـ سیاسی، یک سلاح روانشناختی ساختهاند.
هدف اصلی آنها نه تنها اطلاعرسانی، بلکه مدیریت افکار عمومی برای ایجاد یک فشار روانی سیستماتیک بوده است. آنها با برجستهسازی سه کلیدواژه ترس اقتصادی، انزوای سیاسی و شکاف اجتماعی، تلاش کردند تا با تغییر میدان واقعی به عرصه ذهن و روان مردم، در جامعه ایرانی ناامیدی را نهادینه کنند. این رویکرد، در حقیقت، یک جنگ ادراکی است که در آن، هدف نهایی تضعیف مقاومت ملی و القای بیثمر بودن هرگونه سیاست داخلی یا خارجی استف تا از این طرق زمینه برای پذیرش روایتهای بعدی فراهم شود.
در مواجهه با روایتهای رسانهای که تلاش دارند «مکانیسم ماشه» را به یک ابزار فشار روانی تبدیل کنند، جامعه ایرانی نیازمند تسلط بر اصول سواد رسانهای است. این امر با تفکیک دقیق میان خبر خام، تحلیل و روایت آغاز میشود؛ بهاین معنا که مخاطب باید بتواند گزارش یک واقعه را از قضاوتها و داستانسازیهای احساسی که هدفشان القای ترس و ناامیدی است، جدا کند.
اولین و مهمترین گام، تشخیص تفاوت میان خبر خام، تحلیل و روایت است. خبر صرفاً به گزارش یک واقعه میپردازد (مثلاً «ایالات متحده مکانیسم ماشه را فعال کرد»).
تحلیل، به بررسی ابعاد و پیامدهای آن واقعه میپردازد (مانند «فعالسازی مکانیسم ماشه میتواند به بازگشت تحریمهای سازمان ملل منجر شود»). اما روایت، یک داستان با هدف مشخص میسازد که اغلب با احساسات و قضاوتها همراه است (مثلاً «مکانیسم ماشه، زندگی مردم را نابود میکند و نشان از انزوای کامل ایران دارد»).
جامعه باید یاد بگیرد که به جای پذیرش روایتهای آماده، خود به جمعآوری اطلاعات از منابع متعدد و سپس تحلیل و نتیجهگیری بپردازد.
برای این کار، لازم است مردم با تکنیکهای رسانهای مانند آنچه که در متن ذکر شد، آشنا شوند، چرا که شناخت این ابزارها کمک میکند از افتادن در دام روایتهای یکسویه جلوگیری شود.
بهجای پذیرش منفعلانه اطلاعات، باید فعالانه به دنبال منابع موثق و متنوع بود و با مقایسه دیدگاههای گوناگون، تصویری جامع از واقعیت به دست آورد.
فراتر از شناخت تکنیکها، ارتقای سواد اقتصادی و سیاسی نیز برای جامعه حیاتی است. درک ریشههای داخلی مشکلات اقتصادی و تمایز آنها از تأثیرات تحریمها، به مردم این امکان را میدهد که تحلیلهای رسانهای را با دقت بیشتری بسنجند.
بسیاری از روایتها با برجستهسازی صرفاً یک عامل خارجی، تلاش میکنند تمام نارضایتیها را به سیاستهای دولت نسبت دهند و از عوامل داخلی چشمپوشی کنند.
بنابراین، برای مقابله با این جنگ ادراکی، جامعه باید به ابزارهای تحلیل انتقادی مجهز شود و با آگاهی از واقعیتهای سیاسی و اقتصادی، به جای واکنشهای هیجانی، به درک عمیق از رویدادها دست یابد. این رویکرد تنها راه مؤثر برای خنثی کردن تأثیرات منفی پروپاگاندای رسانهای و حفظ امید و همبستگی ملی است.