سید کاظم قریشی _ در دههی گذشته، ترجمهی ادبیات عربی به فارسی ـ از شعر و داستان کوتاه گرفته تا رمان ـ رونقی تازه یافته است. هرچند هنوز سهم آن در بازار نشر ایران نسبت به ادبیات غربی اندک است، اما همین جریان محدود توانسته افقهای تازهای پیش روی خوانندگان فارسیزبان بگشاید. اگر روزگاری بیشتر ترجمهها از انگلیسی، فرانسه یا روسی بود، امروز صدای نویسندگان و شاعران عرب نیز آرامآرام در کتابفروشیها، مجلات و حتی فضای مجازی فارسی شنیده میشود. این اتفاق را میتوان نوعی بازگشت به ریشهها دانست؛ چرا که فارسی و عربی قرنهاست در هم تنیدهاند، از شعر کلاسیک گرفته تا متون عرفانی و تاریخی.
آنچه امروز اهمیت دارد، نه صرفاً پیوندهای دیرینه، بلکه بازتاب تجربهی معاصر است. جهان عرب در دهههای اخیر با تحولات اجتماعی، جنگها، مهاجرتها و دگرگونیهای فرهنگی بزرگی روبهرو بوده است. ادبیات عربی این دگرگونیها را با زبانی تازه روایت میکند؛ زبانی که برای فارسیزبانان، در عین نزدیکی، پر از تازگی و تفاوت است. ترجمه، این روایتها را به خانهی ما میآورد و اجازه میدهد در آینهی دیگری، خودمان را نیز بهتر ببینیم.
خوانندهی فارسیزبان وقتی رمان جوخه الحارثی، نویسندهی عمانی و برندهی جایزهی بوکر عربی، را به فارسی میخواند، با جهانی زنانه، ریشهدار در سنت و همزمان درگیر با مدرنیته آشنا میشود؛ جهانی که شباهتهایی عمیق با تجربهی خود ما دارد. یا وقتی شعری از نزار قبانی یا محمود درویش با ترجمهای تازه منتشر میشود، دوباره درمییابیم که چگونه زبان عربی میتواند حامل همان شور، عشق و رنجی باشد که ما در شعر نو فارسی جستهایم.
نقش مترجمان در این میان حیاتی است. بدون مترجم، هیچ پلی ساخته نمیشود. در دههی اخیر، مترجمانی از خوزستان و دیگر نقاط ایران کوشیدهاند تا ادبیات عربی معاصر را به فارسی بیاورند. حمزه کوتی یکی از این چهرههاست که با ترجمهی مجموعههایی از شعر معاصر عرب، صدای شاعران جوان و کمتر شناختهشده را به مخاطبان ایرانی رسانده است.
محمد حزباییزاده نیز با ترجمهی رمانهایی از نویسندگان برجسته، از جمله عبدالرحمن منیف و جوخه الحارثی، سهمی مهم در شناساندن ادبیات عربی معاصر به فارسیزبانان داشته است. معانی شعبانی هم از مترجمان فعالی است که در معرفی نویسندگان زن عرب نقشی جدی ایفا کرده و آثار او بهویژه برای خوانندگان جوان جذابیت یافته است.
این مترجمان تنها ناقلان زبان نیستند، بلکه میانجیهای فرهنگیاند. آنها باید هم به پیچیدگیهای زبان عربی مسلط باشند، هم به ذائقه و انتظار خوانندهی فارسیزبان آگاه. انتخاب واژگان، لحن، و حتی موسیقی جملهها در ترجمهی ادبی تعیینکننده است. یک جملهی سادهی عربی اگر بهدرستی منتقل نشود، ممکن است بار شاعرانهاش از دست برود و اثر بیروح جلوه کند.
ترجمههای دههی اخیر از عربی، دستکم سه تأثیر مهم در فضای ادبی ایران گذاشتهاند. نخست، آشنا کردن ما با فرمها و تکنیکهای تازه است. مثلاً برخی رمانهای عربی با ساختارهای چندصدایی مثل رمان دزد و سگهای نجیب محفوظ یا روایتهای شکسته نوشته شدهاند که برای نویسندگان فارسیزبان قابل توجه بوده است. دوم، این ترجمهها دریچهای به تجربههای اجتماعی متفاوت گشودهاند: مهاجرت در سوریه و لبنان، جنگ در عراق، یا زندگی در کوچههای قاهره. این تجربهها به ما یادآوری میکنند که دردها و امیدهای ما منحصر به خودمان نیست. سوم، این ترجمهها به نوعی بازتعریف رابطهی فرهنگی ایران و جهان عرب انجامیدهاند. بسیاری از جوانان ایرانی امروز، ادبیات عرب را نه فقط میراثی کلاسیک، بلکه بخشی زنده از ادبیات معاصر جهان میدانند.
با همهی این دستاوردها، جریان ترجمه از عربی به فارسی هنوز با مشکلات جدی روبهروست.
نخست اینکه شمار آثار ترجمهشده بسیار اندک است. اگر قفسههای کتابفروشیها را نگاه کنیم، سهم رمانهای عربی در برابر رمانهای انگلیسی یا فرانسوی ناچیز است.
دوم، کیفیت ترجمهها همواره یکنواخت نیست. برخی ترجمهها چنان دقیق و شاعرانهاند که خود به اثری مستقل بدل میشوند، اما برخی دیگر به دلیل ناآشنایی مترجم با فرهنگ یا شتابزدگی در کار، اثر را ناقص منتقل میکنند.
چالش دیگر، کمبود حمایت ناشران است. ناشران ترجیح میدهند روی آثار پُرفروش غربی سرمایهگذاری کنند تا رمانی از یک نویسندهی کمتر شناختهشدهی عرب. همچنین فقدان نقد جدی در مطبوعات و رسانهها باعث میشود بسیاری از این ترجمهها بیسر و صدا منتشر و فراموش شوند.
در این میان، رسانهها میتوانند نقشی کلیدی ایفا کنند. معرفی و نقد ترجمههای تازه، گفتوگو با مترجمان، و حتی انتشار گزیدههایی از متون عربی میتواند توجه مخاطبان را جلب کند. نهادهای فرهنگی نیز اگر بخواهند به تقویت پیوندهای فرهنگی میان ایران و جهان عرب کمک کنند، یکی از سادهترین راهها حمایت از ترجمه است. برگزاری جوایز و جشنوارههای مشترک یا اعطای بورسهای ترجمه میتواند انگیزهی مترجمان جوان را دوچندان کند.
با وجود دشواریها، چشمانداز آینده امیدوارکننده است. نسل جوان مترجمان در حال ورود به عرصه است و علاقهی فزایندهای به ادبیات عربی در میان مخاطبان شکل گرفته است. همچنین فضای مجازی به بستری تازه برای انتشار ترجمهها بدل شده است؛ بسیاری از مترجمان بخشهایی از کار خود را در کانالها و صفحات شخصی منتشر میکنند و از همانجا با مخاطب ارتباط میگیرند.
اگر روند ترجمهی ادبیات عربی در دههی آینده با همین شتاب ادامه یابد و همراه با حمایت نهادی و رسانهای باشد، میتوان امیدوار بود که ادبیات فارسی و عربی بار دیگر در گفتوگویی پویا قرار گیرند. گفتوگویی که نهتنها دو زبان، بلکه دو تجربهی تاریخی و فرهنگی را به هم پیوند میدهد.
ترجمهی ادبیات عربی به فارسی در دههی اخیر، اگرچه هنوز در آغاز راه است، اما نشانههای امیدبخشی دارد. این ترجمهها به ما امکان میدهند در آیینهی دیگری خود را ببینیم، از تجربههای مشترک بیاموزیم و از تفاوتها الهام بگیریم. مترجمان، با همهی دشواریها، پُلی ساختهاند میان دو جهان که از دیرباز همسایهاند اما در ادبیات معاصر کمتر با هم گفتوگو کردهاند. امروز این پُل دوباره جان گرفته است؛ کافی است بر آن قدم بگذاریم.