محمد مالی ـ مراجع ذیصلاح رسماً میگویند در ۶ماه گذشته از سال ۱۴۰۴، اگر قرار بود قانون را رعایت کنیم، خوزستان و خاصه اهواز میبایست حداقل ۱۲۰روز تعطیل میشد.
ورای درخواست و مطالبهی بهحق؛ «به داد مردم خوزستان برسید.» که مخاطب آن، طبیعتاً دولتمردان هستند؛ در خوزستان هم باید بدانیم که آلودگی هوا، این قوم و آن قوم، این شهر و آن شهر و این جناح و آن جناح را نمیشناسد. مشکل را باید باهم و در کنار هم حل کنیم. و در یک کلام برای برداشتن بارهای سنگین و رفع موانع بزرگ باید وحدت داشته باشیم که در خوزستان امروز حُکم کیمیا را دارد، و اصلاً نگرد نیست، میباشد.
حقیقت این است که خوزستان به هر دلیلی که بحث مفصلی میطلبد؛ دستکم در سطوح سیاسی و نخبگانیاش، چندپاره و چندقطبی شده است. دچار فقدان نهاد میانجی و پدیداری گسلهایی هستیم که دارد از بالا به پایین تسرّی مییابد و اگر فکر عاجلی نشود شاهد ایجاد شکافهای اجتماعی در خوزستان خواهیم بود که اساساً برای امنیت و مصلحت ملی سمّ مهلک و خالص است.
بگذارید این بار دست از بزک و روتوش برداریم. بگذارید این بار بهجای گُل و بلبل نشان دادنهای کذب، تعارفهای دروغین و شوها و رفتارهای شعاری، و از ویترینی که با دورویی و ریاکاری ساختهایم فاصله بگیریم و به زیر پوست سیاست و اجتماع خوزی برویم. بگذارید حقیقتی که دارد همه دلسوزان خوز را خفه میکند، همه بر وجود آن آگاهیم و از آن رنج میکشیم را عریان توی صورت مخاطب بزنیم. بله برادر! خواهر! ما در حالی خوز را به کولوسئوم تبدیل کردهایم و چون گلادیاتورها به جان هم افتادهایم که از ما بهتران در سایه تغافل و سرگیجه نخبگانی در خوز؛ آب را به تاراج بردهاند، خاک و جلگه حاصلخیز را به کویری رمل و ماسهخیز مبدل کردهاند و حالا در اثر سوءمدیریت و منفعتطلبی، هوا را هم آلوده و از مردم خوز گرفتهاند. خوز مانده است و چند صد چاه نفت و پالایشگاه و پتروشیمی و فولاد که دستگاههای پولساز ملی هستند و نهایتاً هر چند وقت یکبار صدقهای در قالب پول خونی بهنام حق آلایندگی به استان تزریق میکنند و با حربهای بهنام مسئولیت اجتماعی همه ما را میفریبند و به استهزاء میگیرند.
خوز تمدنساز و هویتآفرین حالا به تخدیر دولت نفتی و رانتیر، به مثابه کشتی به گِل نشسته یا پهلوانی از پا افتاده و زروقی شکسته و انسانی بیآینده است. و خطر اینجاست! خوز شریان حیاتی ایران است که اگر از تپش بیفتد، ایران دچار اختلال میشود. آرامش ایران در گرو درمان خوز است، و قدم اول برای نجات خوز از حصار دود و آلودگی، عزم، خواست و اراده جمعی در خوز است که تحقق آن در وضعیت امروز، محال است. راه عبور خوز از بحران، پیدا شدن زبان مشترک و تفاهم گفتمانی عمومی در این سامان است. تفرقه، چندپارگی، مرزکشی و تضادآفرینی، خطر اصلی است، خطری بزرگتر از آلودگیهای آبی، خاکی و هوایی. خوزستان برای بازگشت به روزهای خوباش، راهی جز عبور از منیتها و منافع بخشی و قومی و منطقهای ندارد. باید خوزستان را از تفرقهافکنان پس بگیریم.
در خوزستان امروز؛ هر ندای تفرقهانداز، هر فعل جداییآفرین، هر کار دوقطبیساز و هر کنشی که اهل خوز را بهجای در کنار هم نشستن، روبروی هم بنشاند و بهجای دست در دست هم گذاشتن، باعث شود که به چهره یکدیگر چنگ بکشند؛ خائنانه است. همین.