محمد مالی _ نمیتوان کتمان کرد که مبدأ مسابقه تجملگرایی و اشرافسالاری در سپهر ایرانِ پس از انقلاب 57؛ دولتهای پنجم و ششم موسوم به سازندگی بودند که پس از پایان جنگ 8 ساله با راهبری اکبر هاشمی رفسنجانی روی کار آمدند. دولتهای هاشمی نقش دیگری نیز بر لوح جمهوری اسلامی زدند، مخرج مشترک رویکرد نو شهرداری تهران، عصر تازه مطبوعات ایران با همشهری و ایران و سلام و پیام دانشجو، برخی آزادیهای اجتماعی و فعالیت سازمانهای مردمنهاد، راهاندازی دانشگاه آزاد در سراسر کشور و جنبشهای فمینیستی یک گزاره بود، شکلگیری طبقه متوسط جدید که از دهه 50 شمسی به محاق رفته بود! این طبقه نوپیدا با پیوستن به جنبش کارگری و پذیرش رهبری دینی، به انقلاب پیوسته و موجبات پیروزی آن را فراهم آورده و البته پس از آغاز جنگ دوباره به پایان سلام کرده بود.
طبقه متوسط جدید به رأی هاشمی دوباره احیاء شد و از خواب گران برخاست. دوم خرداد 76 اما محصول جنبش، بیداری و حرکت طبقه متوسط در ایران بود. کنشهایی که جامعه مدنی در سالهای پس از دوم خرداد داشت از همین رو ارزیابی میشود. بهار مطبوعات، گسترش تیراژ و نشر کتاب، شکوفایی سینما و تئاتر و رونق کنسرت و موسیقی، گردشگری، توریسم و مُد و شادی و میل جامعه به اصلاحات اجتماعی، همه و همه از نشانههای زیست و زنده بودن طبقه متوسط در ایران دهه 70 شمسی بود. در 8 سال راهبری سید محمد خاتمی در دولتهای هفتم و هشتم، بر قوت و قدرت طبقه متوسط ایران افزوده شد. تا اینکه محمود احمدینژاد با کارویژه انهدام و نابودی طبقه متوسط ایران روی کار آمد. اساساً دولتهای نهم و دهم از هیچ اقدامی که موجب تضعیف طبقه متوسط ایران میشد، فروگذار نبودند. به صراحت میتوان مبتنی بر تجربه از سر گذشته گفت که مأموریت دولتهای نهم و دهم احمدینژاد، طبقه متوسط کُشی بود و شوربختانه باید اعتراف کرد که در انجام این عمل ایرانسوزانه و کنش خصمانه، تا حدود زیادی موفق بودند. در دوره احمدینژاد، در نتیجه دوپینگ غول خلق پول، صدقهپراکنی دولت و پولپاشی و نابودی نهادهای نظمدهنده مالی و رهاسازی میکروبی بهنام نهادهای اعتباری پولی و پخش نفت میان اشخاص حقوقی خاص و حقیقی رانتی و لمپنیسم سرخ و دماگوژی زردی که در شریانهای جامعه تزریق شد؛ طبقه فرودست به طبقه متوسط ملحق و شاهد پیدایش طبقه متوسط بزرگِ ضعیفی شدیم که دیگر دغدغه مشارکت مدنی نداشت. در سبد خرید او بلیط کنسرت و کتاب و سفر نبود. طبقه متوسطی که احمدینژاد آن را کُشت با صندوقهای رأی قهر کرد و خود را از کنش جمعی کنار کشید. سالها گذشت و احمدینژاد به تاریخ پیوست. حامیان او دریافتند که پروژه طبقه متوسط کشیاش چه اندازه ایران ملّی را ضعیف و از توان او کاست. همراه با احمدینژاد، پروژه او نیز بایگانی شد. حالا وقت بیداری طبقه متوسط و شاید احیاء او بود. پایان زودهنگام و ناباورانه دولت سیزدهم همان تلنگری بود که بر جسم بیجان طبقه متوسط ایرانی وارد آمد. یک عطسه این طبقه، پزشکیان را از صندوقها بیرون کشید و حالا جلوههای بیداری این طبقه را در سطح جامعه ایرانی میتوان دید. زنان بر تلاش خود افزودهاند تا بر سلیقه جامعه مردانه ایرانی تحمیل شوند. نسل زد، به عرصههای رسمی پای نهادهاند. هسته سخت تصمیمساز تا حدی منعطف شده است. سیاستهای کلی، میانهرو و معتدل نوشته میشوند. جنگ 12 روزه نیز به این سزارین اجتماعی کمک کرد. ملیگرایی در کنار شیعه انقلابی، ایران را از خطر تجزیه رهانید و حالا میتوان با این فرزند زنبابا آشتی کرد. ایران قوی در نتیجه بالندگی طبقه متوسط است، هر قدم روبه جلو را این طبقه برمیدارد. طبقهای که شادی میآفریند. مراقباش باشیم تا دوباره به سکوت نگراید. همین.