محمد حیدری جیبری ـ خوزستان، این سرزمین کهن، نه تنها قلب تپنده اقتصاد ایران که ریشههای تمدنی این سرزمین است. از شوش و چغازنبیل تا کارون و اروند، از صدای ساز و دهل عربی تا نغمههای بختیاری، همه و همه نشان از تنوع و غنای فرهنگی دارد. اما در دل این شکوه، زخمی کهنه و دردی بیپایان جریان دارد. خوزستانی که باید در رفاه، توسعه و احترام بدرخشد، امروز ایستاده است؛ ایستاده در غبار، ایستاده در فقر، ایستاده در بیتدبیری. مردمش بارها صدای خود را بلند کردهاند، اما اغلب تنها پژواک صدایشان در کارون خشکیده پیچیده است.
ایستاده در غبار
غبار برای خوزستان واژهای آشناست. روزگاری غبار جنگ، دود خمپارهها و بمبها بود که آسمان این دیار را پوشاند. هشت سال دفاع مقدس، خوزستان را خط مقدم کرد و مردمانش را سنگر مقاومت. هنوز هم مینهای خفته در خاک، روایتگر آن روزهای سختاند.
اما امروز، غباری دیگر بر این استان سایه افکنده است: ریزگردها ، آلودگیها ناشی از دود هورالعظیم، هر سال هزاران خانواده اهوازی و خرمشهری و آبادانی، دشت ازادگان، هویزه بهجای نفس کشیدن در هوای آزاد، اسیر گرد و غبار و بوی دود میشوند. کودکانی که بهجای بازی در کوچه، در صف بیمارستان و با ماسکهای کوچکشان میجنگند. غبار جنگ، دشمن بیرونی داشت؛ اما غبار امروز، زاییده بیتدبیری و سیاستهای غلط است.
ایستاده در نمایندگان به دنبال منافع شخصی
یکی از دردهای عمیق خوزستان، نمایندگانی است که باید صدای مردم باشند، اما گاه تنها در پی منافع شخصی و سیاسی خود میدوند. بسیاری از آنها بهجای آنکه در مجلس مدافع حقآبه کارون، سلامت مردم، یا اشتغال جوانان باشند، سرگرم زدوبندهای پشتپرده و تأمین منافع کوتاهمدت خویشاند. گاهی کرسی نمایندگی نه جایگاه خدمت، بلکه سکوی پرش برای قدرتطلبی میشود.
از سوی دیگر، همین نمایندگان در انتصابات نقش تعیینکننده دارند. مدیرانی که با سفارش و «نوکری گوشبهفرمان» بر مسند مینشینند، نه تخصص دارند و نه دغدغه مردم. این حلقه بسته قدرت، اجازه نمیدهد مدیران شایسته و دردآشنا رشد کنند. و در نهایت، بار همه این چرخه معیوب بر دوش همان مردم ساده و مظلوم خوزستان میافتد.
ایستاده در فقر و گرانی
خوزستان سرزمین نفت و گاز است؛ استانی که بخش بزرگی از بودجه کشور از دل خاک آن بیرون کشیده میشود. اما همین مردم، بارها سفرهشان خالیتر از دیگران است. تضاد میان «ثروت زیرزمین» و «فقر روی زمین» در اینجا عریانتر از هر کجا به چشم میآید.
کارگرانی که در گرمای ۵۰ درجه، در پالایشگاهها و فولاد و پتروشیمی و غیره کار میکنند، گاه حقوقشان ماهها به تأخیر میافتد. خانوادههایی که باید از فروش نفت کشورشان عزت و رفاه ببینند، درگیر تأمین نان شباند. گرانی مسکن، تورم افسارگسیخته و هزینههای درمان، کمرشان را خم کرده است. این فقر، نه فقط اقتصادی که فقر امید و فقر اعتماد است.
ایستاده در سوءمدیریت و بیتدبیری
هیچ زخمی برای یک ملت عمیقتر از زخم سوءمدیریت نیست. خوزستان بارها قربانی طرحهای ناقص و تصمیمهای بیبرنامه شده است. از طرح انتقال آب کارون به استانهای مرکزی تا پروژههای نیمهتمام کشاورزی، جاده های نایمن ، عدم امکاناتی رفاهی و تفریحی، جایی که جوانانش حتی برای سادهترین لحظههای شادی و سرگرمی، سهمی ناچیز دارند.
کمبود فضاهای عمومی: مثل پارک، سالن ورزشی، کتابخانه یا مراکز فرهنگی که افراد بتوانند جمع شوند و فعالیتهای مشترک انجام دهند.
نبود برنامههای فرهنگی و تفریحی: نبود جشنوارهها، کلاسها، نمایشگاهها یا فعالیتهای گروهی.
کمبود دسترسی به تکنولوژی: اینترنت یا شبکههای اجتماعی که بتوانند افراد را به هم وصل کنند.
نقص در حمل و نقل عمومی وقتی مردم نتوانند به راحتی به محلهای اجتماعی بروند.
کمبود حمایتهای سازمانی: نبود انجمنها، کانونها یا گروههای داوطلبانه که افراد بتوانند در آنها مشارکت کنند.همه نشانهای از بیتدبیری است. کارون، این رود اسطورهای، امروز به جویباری کمجان بدل شده است. نخلهای خرمشهر و آبادان که روزگاری سایه و نان مردم بودند، حالا خشکی و مرگ را روایت میکنند.
سوءمدیریت یعنی روستایی که سالها در حاشیه پالایشگاه زندگی میکند، هنوز آب آشامیدنی سالم ندارد. یعنی پروژههای بزرگ صنعتی که در کنار روستاها بنا میشوند، اما جوانان همان روستا بیکار میمانند.
ایستاده در دعواهای قومی و جناحی
خوزستان سرزمین تنوع است: عرب، لر، بختیاری، دزفولی، شوشتری، فارس و دیگران. هر کدام با زبان، لباس و موسیقی خود غنای فرهنگی آفریدهاند. اما این ظرفیت گاه به دست سیاستمداران به تهدید بدل میشود. دامن زدن به اختلافات قومی، استفاده ابزاری از هویتها و ایجاد شکاف اجتماعی، زخمی تازه بر پیکره مردم است.
از سوی دیگر، دعواهای جناحی نیز این استان را میدان رقابت کرده است. مسئولانی که به جای اندیشیدن به درد مردم، سرگرم رقابتهای حزبی و انتخاباتیاند. قربانی اصلی این جدالها، مردم ساده و مظلوم خوزستاناند.
ایستاده در انتصابات و مدارک کیلویی
سالهاست که انتصاب مدیران در خوزستان نه بر اساس تخصص که بر اساس رابطه و توصیه صورت میگیرد. مدیرانی که گاه حتی ارتباطی با جغرافیا و فرهنگ این استان ندارند، بر کرسیهای مهم مینشینند و تصمیم میگیرند. نتیجهاش روشن است: پروژههای شکستخورده، منابع هدررفته و مردم ناامید.
همین ماجرا در حوزه مدارک و تحصیلات نیز دیده میشود. وقتی مدرکهای کیلویی جای شایستهسالاری را میگیرند، دیگر چه انتظاری از برنامهریزی علمی و توسعه میتوان داشت؟
ایستاده در فاصله با مردم، حاشیهنشینی و آلودگی
اهواز، کلانشهر خوزستان، پر از محلههای حاشیهنشین است. خانوادههایی که از روستاها و شهرهای کوچک رانده شدهاند و در خانههای نیمهکاره و بیامکانات پناه گرفتهاند. این حاشیهنشینی نه فقط فقر اقتصادی که فقر فرهنگی و اجتماعی را نیز به همراه دارد.
از سوی دیگر، آلودگیهای صنعتی و نفتی سلامت مردم را تهدید میکند. بیمارستانهای اهواز پر از بیمارانی است که با مشکلات تنفسی دستوپنجه نرم میکنند. کودکی که باید به مدرسه برود، در خانه به خاطر آسم و تنگی نفس میماند.
ایستاده در صنعت و بیکاری
وقتی نام خوزستان میآید، همه به یاد نفت، گاز، فولاد و پتروشیمی میافتند. این استان شاهرگ انرژی ایران است. اما تناقض تلخ اینجاست: جوانان تحصیلکرده و پرانرژی همین استان بیکارند. استخدامها اغلب از بیرون استان انجام میشود و فرصتها نصیب دیگران میگردد. همین است که مهاجرت نخبگان از خوزستان شدت گرفته و بسیاری از بهترین مغزها راهی دیگر استانها یا حتی خارج از کشور شدهاند.
مردم مظلوم خوزستان
با همه این رنجها، خوزستانیها همچنان ایستادهاند. در جشنها، عزاها، ورزشگاهها و موسیقی محلیشان، زندگی را فریاد میزنند. عرب با چوببازی و نوحههای سوزناک، بختیاری با چوقا و کل زدن، شوشتری با نغمههای اصیل. آنها فرهنگی غنی و پرشکوه دارند که بارها به ایران جان داده است.
مظلومیتشان نه به معنای ضعف که نشانه صبوری و استقامتشان است. آنها بارها ثابت کردهاند که برای وطن میایستند، اما انتظار دارند وطن هم برایشان بایستد.
در پایان باید گفت :خوزستان تنها یک استان نیست؛ خوزستان حافظه تاریخی ایران است. جایی که نخستین تمدنهای بشری در آن شکل گرفتند، جایی که نخستین چاه نفت خاورمیانه در آن فوران کرد، و جایی که در سختترین جنگ قرن بیستم، مردمانش با دستان خالی ایستادند و وطن را نگه داشتند. اما امروز، این استان با وجود تمام افتخارات گذشته، در ردیف محرومترینهاست.
خوزستان ایستاده است. ایستاده در برابر طوفانها، ایستاده در برابر ریزگردها، ایستاده در برابر فقر و بیکاری، ایستاده در برابر بیتدبیری و سوءمدیریت. اما پرسش بنیادین اینجاست: تا کِی باید ایستاد؟ تا کِی باید بار بیتوجهیها را به دوش کشید؟
مردم خوزستان بارها نشان دادهاند که صبورند، اما صبر هم مرزی دارد. آنها از مسئولان کشور انتظار معجزه ندارند؛ تنها عدالت و احترام میخواهند. عدالت در توزیع ثروت، عدالت در فرصتهای شغلی، عدالت در مدیریت منابع آب و خاک. احترام به فرهنگها، به زبانها، به آداب و رسوم، و به حق بدیهی هر انسانی برای زندگی در شرایط سالم و آبرومند.
خوزستان اگر امروز مظلوم است، نه بهخاطر کمبود منابع، که بهخاطر کمبود اراده در مدیریت و اصلاح است. کافی است نگاهها از رقابتهای جناحی و منافع کوتاهمدت فراتر رود. کافی است مدیرانی بر سر کار آیند که درد این مردم را لمس کرده باشند. کافی است توسعه، نه شعاری سیاسی بلکه برنامهای ملی و جدی باشد.
باید پذیرفت که ادامه این وضعیت، نهتنها برای خوزستان بلکه برای کل ایران تهدید است. خوزستان با منابع عظیم خود، موتور اقتصاد کشور است. اگر این موتور فرسوده و خاموش شود، همه ایران آسیب خواهد دید. پس توجه به خوزستان تنها وظیفهای اخلاقی نیست، بلکه ضرورتی استراتژیک برای آینده ایران است.
اما در دل همه این تاریکیها، یک امید همواره روشن است: مردم خوزستان. همین مردم که سالهاست با همه سختیها همچنان زندگی میسازند، جشن میگیرند، کار میکنند و با لبخند و غیرتشان امید میآفرینند. این مردم سزاوار بهترینها هستند. سزاوار آناند که دوباره کارون زلالشان جاری شود، نخلهایشان سبز گردد، صنایعشان شکوفا شود و جوانانشان در خانه خود کار و عزت بیابند.
خوزستان میتواند دوباره همان نگین ایران شود؛ همان سرزمینی که در تاریخ بارها نامش با شکوه و مقاومت گره خورده است. تنها کافی است که نگاهها تغییر کند، گوشها شنوا باشد و دستها برای ساختن به کار افتد. آن روز، شعر محسن چاوشی دیگر نه روایت مظلومیت، بلکه سرود پیروزی و عزت خواهد بود.
برای خوزستان باز مینویسم
تا شاید گوش شنوایی پیدا شود
به خوزستانی بودن خود افتخار میکنم
من شهروند خوزستانم...