هوشنگ نوبخت ـ از قدیم با دود و سیگار، میانه خوبی نداشتم. هر جا مجلسی یا نشستی بود که عدهای از لب سیگارشان کام میگرفتند و به قول خودشان، حال میکردند، من بدحال میشدم و چارهای نداشتم جز این که آن جا را ترک کنم.
اینک تنها به همین دلیل، ناچارم که خوزستان و اهواز را ترک کنم چون هر روز خدا، ریههایم پر از دود هور و نیشکر و خاک ایران و غبار عراق میشود و نفسام بند میآید.
این که خوزستان به معدن بیتدبیریها مشهور شده، واژه غریبی نیست و مردم با وجود مشکلاتی اساسی همچون فاضلاب، بیبرقی، دود، بیعدالتی، قومسالاری، نبود جاده ایمن، بیکاری و بسیاری معضلات دیگر، پذیرفتهاند که این جغرافیا را قراری برای زیست خوب نیست و البته هر کس به دلیلی تا حدودی غیر منطقی خود را قانع کرده که در این شرایط زندگی کند.
دوستی به مزاح و البته تا حدودی جدی میگفت که اهواز تنها به یک بهانه قابلیت زندگی دارد و آن هم این است که مثل خیلیها، حقوق حداقل صد میلیون تومانی داشته باشی و خودت را گول بزنی که با این حقوق و مزایا، میارزد که کمی سختی بکشیم و خطاب به من میگفت که درک نمیکنم، کسی مثل شما چگونه با حقوق 22 میلیون تومانی، حاضر است که سلامت خودت و خانواده اش را فدای بیتدبیری عدهای بکند که هم درآمد نجومی دارند و هم خانوادههایشان عموماً در اهواز نیستند و یا باغ ویلاهای لاکچری متعددی در نقاط خوش آب و هوای کشور دارند.
بر سر دو راهی ماندهام که در این شرایط سخت معیشتی، دل به دریا بزنم و خودم را از این همه چالش فرهنگی، اداری، اجتماعی و زیست محیطی دور کنم یا بنا به دلایلی عاطفی و ریالی، علیرغم میل باطنیام، دودی شوم و خودم را با شرایط خوزستان وفق دهم.
گاهی باید به قول یکی از بچه محلهای قدیمیام که همیشه خودش را توجیه میکرد، باید لب بر لب سیگار گذاشت و غصهها را فراموش کرد. منتها ضرر این سیگار متافیزیکی و این دود سمی و البته رایگان این است که عوارض جانبی دو چندانی نسبت به دیگر دودها دارد و ترک آن هم سخت است.
امیدوارم با وجود این شرایط سخت و غیر قابل پیگیری، معاونت حقوق بشری حوزه دخانیات محیط زیست استان راهاندازی شود تا به شرایط امثال من تا زمان خروج از این جغرافیای مظلوم ولی دوست داشتنی رسیدگی کند.