حسن دادخواه _ آسانیِ خوردن و رنجِ بالا آوردن!
موجودات زنده و از جمله حیوانات و انسانها، از خوردن خوراکیهای مورد احتیاج بدن و آنچه به رشد آنها کمک میکند، لذت میبرند و شاید بهتر لحظات از حیات آنها هم، مربوط به همین لذت و خوشایندی باشد. خوردنیهای شیرین و چرب و با مزهای که با میل و مزاج ما انسانها دمساز است، مورد علاقه همه ماست. اصولاً امور مربوط به تولید و توزیع و آمادهسازی خوراکی و تغذیه، برای موجودات زنده، حیاتی است و به بود و نبود آنها وابسته است! مصرف کردن و خوردن و آشامیدن غذا و خوراکی صرفنظر از هزینه آن که به دست آوردن آن، دشوار است، فرحبخش است و با طبع موجودات زنده سازگار است.
با این وجود، وقتی بنا به عللی مسیر جذب خوراکی و بلعیدن آن، معکوس شود و انسان و موجودات زنده از روی اجبار و دفعی و طبیعی، مجبور به بالاآوردن و بیرون ریختن خوراکی از معده میشوند، با درد و رنگ و استنکاف روبرو میشوند که گاهی غیرقابل تحمل و چندشآور میشود. گاهی انسان و موجود زنده، برای ادامه حیات مجبور میگردد تا خوراکی مسموم و آلوده را از بدن و معده و گوارش خود، پس بزند!
بر همین روال، انسانها گاهی در سراسر زندگانی خویش، مجبور میشوند از مسیری که آمدهاند به علت زیانهای آن، دور کنند و مسیر و روال کاملاً متفاوتی را هر چند با بیرغبتی اولیه و سختی ترک عادت، انتخاب کنند!
بر همین پایه، یک سیستم حکمرانی و سیاستورزان درون آن، به مانند هر موجود زنده و انسان، راه و مسیری را انتخاب میکنند و آرزوها و خواستهها و ایدههای خویش را در قالب سیاستهای کلی تدوین میکنند و برنامهریزی و روشهای اجرایی را بر پایه همان سیاستهای کلی، تعیین و هدفگذاری و پیگیری میکنند!
آنان چهبسا در مسیر حرکت، تشخیص بدهند که مسیر را اشتباهی آمدهاند، آرزوهای و خواسته های آنان متناسب با داشته ها و واقعیت نیست و اهداف آنان قابل دسترسی نمیباشد از این رو چهبسا بهطور سریعاً یا بهتدریج مجبور میشوند برای ادامه زندگانی و بقای سیستم و کشور خویش، به تجدیدنظر و بازیابی خویش بپردازند.
بیگمان این بازگشتها و تغییر مسیر دادنها مانند بالاآوردن خوراکی مسموم که هضم آن در دستگاه گوارش، به سلامتی و تندرستی لطمه میزند، سخت و دشوار و ملالآور خواهد بود ولی چارهای به تحمل درد نیست!
در این راستا، هر گونه استنکاف و خودداری و پرهیز و تأخیر در تجدید نظر و تغییر مسیر، به کشور و مردم و سیستم حکمرانی صدمه میزند همانگونه که بالا نیاوردن غذا و خوراکی مسموم و هضمناپذیر به بدن لطمه میزند!
سردرگمی و فرسودگی!
تعلیق و بلاتکلیفی و سردرگمی، اصولاً هر موجودی حتی با جنس پولاد را هم فرسوده و زنگازده میگرداند، پس تکلیف موجود انسانی که از گوشت و پوست و استخوان ساخته شده است در این میان روشن است!
فرد انسانی، که برای گذران روزگار خود، برنامه کوتاه مدت و بلند مدت، در در ذهن و انگاره ، نداشته باشد، هر روز، با دشواری خسته کننده به شب میرسد!
جامعهی، بلاتکلیف و آویزان که در مسیر انواع ورزش بادها این سو و آن سو میرود و نمیداند فردا یا سال آینده مسیر آن به چه سمتی و سویی است، دچار فرسایش و پژمردگی خواهد شد!
یک نظام و سیستم حکمرانی که در هدفگذاری و برنامه ریزی و بودجهریزی سالانه، بدون نگاه کارشناسانه و واقعیتنگری و محاسبه و ایجاد تعادل میان امکانات و اهداف، به میدان و صحنه جهانی پا گذاشته است، بیدرنگ با شکست روبرو خواهد شد و ناچار باید سمت و سو و اهداف و روشهای خود را مورد بازنگری قرار دهد و الا در میانه شک و تردید و جلو و عقب رفتنها، دچار سستی و رخوت و ناتوانی در تصمیمگیری قرار میگیرد و در گرداب و باتلاق حوادث گم و گور میشود!
مفهوم و لوازم و اقتضاهای «انتظار»، البته با وضعیت سردرگمی و تعلیق و بلاتکلیفی کاملاً متفاوت است. منتظر مانده، از سوی فردی است که با آماده کردن یک سری مقدمات و بسترها، در انتظار برآمدن نتیجه و میوه شیرین است در حالی که فرد و جامعه و سیستم حکمرانی چنانچه بلاتکلیف و در تعلیق و سردرگم باشد، در انتظار هیچ میوه شیرینی نمیتواند باشد بلکه با غوطه وری در زمان و سپری شدن و گذر روزها، بیش از دیروز ناکام خواهد شد!
بلاتکلیفی، برآمده از ندانم کاری و ویران شدن پلهای پشت سر و افق تاریک پیش روست و برای عبور از آن، راهی جز تصمیمگیری و انتخاب هر چه سریعتر سمت و سو جدید است!
بهنظر میآید که وضعیت جامعه و کشور ما، ایران در چنین حالتی بهسر میبرد. البته انتفاع و سود دستههایی از سوداگران و چه بسا سیاستورزان که همراه با سوداگرانند، در واقع ماندن ایران در همین وضعیت است با همه سختی و دشواریهای که مردم و اکثریت جمعیت ایران در آن بهسر میبرند!
پیدایش این شرایط، حاصل از دست دادن فرصتها و درنگهای بیحاصل بر اجرای سیاستهای مخرب پیشین است.