محمد مالی ـ تنها طی شهریور که در نفسهای پایانی این ماه متصل به پاییز هستیم قریب 850 کنسرت در ایران برگزار شده است، چه خیابانی و چه در مجموعهها و تالارها. البته استانها و شهرهایی هم هستند که به دلایل واهی و سلایق شخصی از کنسرت و موسیقی و شادی محروماند.
با این حال، ایران با برگزاری این تعداد و حجم از کنسرت، در جهان رکورد زده است. این رکورد و این کنش عمومی البته دشمنانی دارد که از تهران تا تلآویو و نیویورک را در برمیگیرند. اپوزیسیون و معاندین خارجی و جریان دگم و افراطی داخلی البته از رقم خوردن این قبیل اتفاقها در ایران خوشحال نمیشوند. شاید آنها ترجیح میدهند که اخبار سیاهی و غم و تاریکی فقط از ایران مخابره شود و چهره ایران در جامعه جهانی کشوری عقبافتاده، سنتی به معنای قدیمی و کهنگی و بسته و مخدوش و چندقطبی معرفی شود. در حالی که ایرانِ واقعی نه سیگنال اینترنشنال و نه حتی تصویر یکطرفه و تکبُعدی صداوسیماست، ایران واقعی همین مردم کوچه و بازار و محلاتی هستند که با رنگها، لهجهها و نگاههای متفاوت، خود را زیر یک پرچم و متعهد و مومن به ایران میدانند؛ ایرانی که از ارس تا کارون و جیهون و هامون، از خلیج فارس تا خزر و از سرخس تا چابهار و از بلوچستان تا کردستان است. ایرانی غیرقابلتجزیه. ایرانی یکدست و بزرگ که متشکل از مردمانی است که همه در کنار هم، دل و جانشان برای ایرانجان میتپد. ایرانی که اراده معطوف به شادی دارد. شادی حق او و تنوع و تکثر در ذات و سرشت اوست.
در این میانه البته سادهلوحان و کجفهمانی نیز وجود دارند که شاید خیرخواهانه ولی از سر ناآگاهی میگویند؛ مسأله ایران امروزِ، کنسرت و موسیقی و حتی تئاتر و سینما نیست! بلکه مسأله ایران ما، معیشت، رفاه و گرانی است و شما و امثال شمایی که دغدغه موسیقی و روزنامه و تئاتر و سینما دارید، در حال منحرف کردن افکار عمومی و پرت کردن حواس و تمرکز مردم از مسائل اصلی کشور هستید و این گناه کمی نیست! پاسخ این اراجیف البته روشن است. شادی، سوخت امید است. از جامعۀ بیامید و مأیوس و خاموش و خسته، نمیتوان انتظار حرکت، بهبود و اصلاح داشت. شادی از حقوق مردم است. منع مردم از شادی، روح جامعه را میکُشد. و اگر آنها که مانع از شادی جامعهاند، بهتردید خائناند، آنها که شادی جامعه را برنمیتابند و میکوبند و به استهزاء میگیرند قطعاً خائناند.
ایران، برخوردار و بهرهمند از جامعه جوان و پویایی است. سرکوب جوان و شادابیاش، یکی از عوامل ترغیبکننده جامعۀ جوان به مهاجرت و کوچ ناگزیرانه و قهر است. آیا نباید عرق شرم بر پیشانی ما بنشیند که سالانه چندین میلیون ایرانی تنها برای تجربه کنسرت، عازم کشورهای همسایه میشوند؟ و آیا مایه شرمساری نیست که بر اساس قانونی نانوشته، به دلیل منع مبتنی بر سلیقه مشتی متنفذ جاهل و خشکمغز یک شهر و استان از برگزاری کنسرت و عناصر شادیآور کاملاً حلال و مشروع محروم باشند؟ این تندروها چه پاسخی برای همان خدایی که از سوی او به دروغ سخن میگویند و مدعی هستند دارند؟ همین.