حسين شيخى _ رويداد ٢٨ مرداد ٣٢، يك رويداد بسيار مهم تاريخ ايران از جهات عديده است و بهويژه به مثابه يك عامل اساسى شرطى شدن تحولات بعدى ايران در حوزه انديشه و هم در حوزه رويدادهاى سياسى شده است. اين در حالى است كه از همان آغاز تا كنون، موافق و مخالف، اين رويداد را غالباً از يك منظر حقوقى مورد توجه قرار دادهاند و از قضاء مرحوم مصدق هم، خود با همين نگاه به اين رويدادها نگاه مىكرد و پايههاى اين سنت را در شرايط فقر انديشه سياسى در آن دوران استوار مىساخت.
اما در حقيقت تقليل اين رويداد كه اولاً و اصالتاً ماهيتى سياسى داشت به تنها يك سويه حقوقى و به اين كه آيا آن رويداد كودتا بود، كودتا نبود و يا اينكه كدام طرف كودتا كرد، هرگز جامعه ايرانى را از اهميت سويه سياسى آن بىنياز نمىكند؛ رويدادى كه تا همين حالا هم تحولات اجتماعى ايران را زير تأثير خود گرفته است.
حقوق سياسى در واقع بازتاب شرايط سياسى و توازن قواى نيروهاى اجتماعى است و مقدم بر آن نيست. واقع آن است كه بعد از انقلاب مشروطه و در دوران حكومت رضاشاه، نفت از راه تأمين مالى دولت، گروههاى اجتماعى مصادر دولت ـ در اينجا نظاميان ـ را بر ساير گروههاى اجتماعى تفوق تمام بخشيد و قانون اساسى مشروطه را، اگرچه بلحاظ حقوقى موضوعيت داشت، اما از لحاظ سياسى بلاموضوع كرده بود و پيداست كه در چنين شرايطى، يك برنامه سياسى واقعبينانه نمىتواند بر صرف مبادى حقوقى و بىتوجه به واقعيتهاى سياسى بنيان بگيرد.
بدين قرار مسأله مهم اين است كه ببينيم علل وقوع اين رويداد چه بود؟ براى فهم تحولات سياسى و اجتماعى ايران، چه اهميتى دارد كه رويداد ٢٨ مرداد كودتا بود يا نبود و يا اگر بود كدام يك بر عليه ديگرى كودتا كردند؟
مشكل اينجا بود كه در آن شرايط موضوع لاينحل ماندن مسأله غرامت ناشى از فسخ يكطرفه قرارداد نفتى از سوى ايران بابت ٤٠ سال باقى مانده تا اتمام مدت قرارداد، هم رفته رفته از صرف يك مشكل حقوقى به شكل يك اختلاف سياسى در ميان ايران و انگليس، و اين هم به نوبه خود به يك اختلاف سياسى داخلى در قالب دعواى نخستوزيرى / دربار درآمده و به يك آشوب حاد سياسى در شرايطى بدل شده بود كه حزب توده به عنوان حزب دستآموز اتحاد شوروى با تشكيلاتى منظم و كار آزموده از نفوذ قابل توجهى هم در ارتش و هم در ميان كارگران بهويژه صنعت نفت و پارهاى تحصيلكردگان و روشنفكران برخوردار بود؛ نفوذى كه در صورت تداوم و گسترش آشوب مىتوانست بهسلطه شوروى بر ايران از راه اين حزب بينجامد؛ بهويژه كه رفتار سرسختانه مصدق بر اساس صرف مبادى حقوقى، بهويژه در وجه داخلى در دعواى با دربار، اين گمان را تقويت مىكرد كه او ـ با توجه به مناسبات سياسىاش با حزب توده و نيز با توجه به مناسبات خانوادگىاش با كيانورى، از اساس نسبت به فعال شدن حزب توده در ميانه اين دعوا و مخاطرات سياست خارجى آن براى ايران ـ و نيز البته براى امريكا و انگليس ـ همچون يك نتيجه سياسى مهم و احتمالاً قطعى اين دعوى، هيچ حساسيت و نگرانىاى نداشت و اين انگليس و بعداً امريكا را به شدت و به درست نگران كرده بود. شدت اين نگرانى را مىتوان در عبارت چرچيل به روشنى ديد، وقتى كه به سفير انگليس پس از شنيدن خبر خلع مصدق از او از آن سوى خط، نقل به مضمون گفته بود كه امشب يك خواب راحتى خواهد كرد!
نمىتوان باور كرد كه همه آن نگرانىها و يا حتى مشاركت در تمهيد شرايط خلع مصدق از هر نوع، فقط به دليل اختلافات مربوط به قرارداد نفتى فيمابين دو دولت بوده است، در شرايطى كه حدود ٦٠درصد نفت مورد نياز جامعههاى صنعتى از تنگه هرمز عبور مىكرد و اين تنگه بدين ترتيب در معرض خطر سلطه شوروى قرار مىگرفت.
با اين حال بدون توجه به اين واقعيتهاى روشن سياسى اما، ما در تمام اين سالها و هرساله شاهد تقليل اين مسائل به صرف مسائل حقوقى و اين دعواييم كه آن رويداد كودتا بود، نبود، و اگر بود كدام طرف كودتا كرد و حق به جانب كدام يك بود!
پيداست كه اين رويكرد خواسته يا ناخواسته، مسأله اصلى ايران و تحولات آن را در زير انبوهى مطالب از اين دست به محاق مىبرند و مانع فهم درست اين واقعيتها مىشوند؛ اگر چه حتى لامحاله، نيز مىتوان تصور كرد در اين ميان افراد و گروههاى ذينفع هم كوشيده باشند از اين رويداد در يك قالب حق و باطل و عاشورايى، هر ساله و مدام و مصرانه، همچون ابزارى براى پيشبرد مقاصد سياسى، به ويژه مقاصد سياست خارجى خود در سمت و سو دادن به مناسبات و شركاى بينالمللى ايران استفاده و در حقيقت سوءاستفاده كنند.