غلامرضا نورآبادی _ خوزستان سالهاست در مسیر توسعه گرفتار دور باطلی شده است که خروج از آن آسان به نظر نمیرسد.
نسخههای متعددی برای رفع مشکلات این استان پیچیده شده، اما کمتر توانستهاند تغییری محسوس ایجاد کنند. هنوز راهکارهای ابتدایی چون تشکیل تشکلهای مشورتی، تقویت جامعه مدنی و مشارکت واقعی بخش خصوصی در حوزههای صنعت، تجارت، محیطزیست و فرهنگ و...جدی گرفته نمیشوند؛ در حالی که میتوانستند بخشی مهم از گرههای معیشتی و رفاهی مردم را بگشایند.
این بیتوجهیها فضایی ساخته که نویسندگان، فعالان اجتماعی و علاقهمندان به توسعه را دچار تردید کرده است: بنویسیم یا ننویسیم؟ بگوییم یا نگوییم؟ اگر هم بگوییم، آیا شنیده میشویم و آیا شنیده شدن، تأثیری واقعی خواهد داشت؟ چنین پرسشهایی نشانهای از ضعف ارتباط میان جامعه و مسئولان و البته نشانهای از خستگی اجتماعی است.
مشکل تنها در عملکرد متولیان نیست که در تمام جلسات فقط به ذکر منابع طبیعی و ثروت استان اشاره و در نهایت با چند شعار و ابراز امیدواری برای بهبود رفع مسئولیت میکنند و در خاتمه مسئولیت نیز بابت عملکردشان اجباری بر پاسخگویی به مردم ندارند ،بلکه حتما بخشی از مشکل هم به نگاه و رفتار خود ما خوزستانیها باز میگردد.
وقتی در انتصابات، معیارهایی چون «بومی یا غیربومی بودن» یا «قومیت» بر تخصص و شایستگی غلبه دارد، طبیعی است که توسعه در اولویت قرار نگیرد. در حوزه هویت نیز همین روند تکرار میشود: پیش از آنکه بر «ایرانی و خوزستانی بودن» تأکید کنیم، اغلب خود را با عناوین قومی معرفی میکنیم. این الگو نشان میدهد هنوز به تعریف مشترکی از منافع جمعی و رفاه اجتماعی نرسیدهایم.
ریشه این وضعیت را میتوان در کمرنگ بودن جایگاه خردورزی، پرسشگری و تحمل گفتمان نقادانه جستوجو کرد. جامعهای که نقد اندیشه و پاسخگویی در آن کمرنگ باشد، در برابر مشکلات ساختاری ناتوان خواهد بود. درست در همین نقطه است که نقش نخبگان، اندیشمندان و متفکران خوزستانی اهمیت پیدا میکند؛ کسانی که میتوانند با ترویج ارزشهای عقلانیت، تخصصگرایی و هویت مشترک، افق تازهای را پیش روی خوزستان بگشایند.
پرسشهای کلیدی این است: آیا ما ـ چه مسئولان و چه مردم ـ آمادهایم مسئولیت آینده خوزستان را فارغ از تعصبات، مشترکاً به عهده بگیریم یا صرفاً بهدنبال مقصر هستیم؟ و اینکه توسعه در خوزستان از کجا و با چه کسی باید آغاز شود؟